7813
محل تبلیغ شما
7813
محل تبلیغ شما

خلاصه قسمت بیست و نهم
یامان میره دنبال میرا میگه صبر کن چی شده؟ میرا میگه باشه عصبانیم برو تحت فشارم نزار برو دنبال داداشت. یامان میگه خدا این پرت و پلاها چیه میگی؟ چرا عصبانی شدی؟ میرا میگه آره پرت و پلا میگم چیکار میخواهی بکنی. یامان میگه اینطوری میخواهی توجه منو جلب کنی اینطور نیست؟ میرا میگه اینا همش به من مربوطه به تو مربوط نیست اصلا تو چرا تو همه چیز هستی ها؟ اگه اون دختر مشکلی داره خودشون برن مشکلشون رو حل کنن به تو چه مربوط. یامان میگه طرز فکرو نگاه کن. میرا میگه از اون دختره خوشم نمیاد باشه چیکار کنم دست خودم نیست چیکار کنم؟ یامان میگه اون خواهر اندره. میرا میگه اون دختره بدون هیچ ابایی جلوی من تورو بوسیده. خوب لازم بودباهاش حرف زدی دیگه چرا بردیش کل استانبول گردوندیش نمی فهمم چه ضرورتی داشته؟ یامان میگه من از سرخوشی رفتم گشتم. میرا میگه همیشه مجبور نیستی قهرمان باشی. میرا میگه اگه لازم باشه بزار یکی دیگه بره دنبالش تو اون نباش تو نپر سریع. یامان میگه صدف خانم گفت برم. میرا میگه به هرحال فکرم مغشوشه برو. میرا میره تو خونه یامان برمیگرده تو اتاقش پیش کنان.میرا میره تو اتاقش سوده میبینه که میراعصبانیه . برن به سوده میگه میرا با یامان دعوا کرد برای همین میرا عصبانیه. سوده میره پیش میرا بهش میگه چه خبره وقتی با یامان بحثت میشه اوضاعت اینطوری میشه روی زندگی خودت تمرکز کن . میرا میگه روی زندگی خودم تمرکز دارم. سوده میگه تصمیمات کل زندگیتو تحت تاثیر قرار میده ببین یامانو خوب میدونه که از زندگی چی میخواد برادرشو کنار خودش گرفت بابات گفته کنان دیگه پیششون کار نمیکنه این محله جانشین توزلودره نیست بابات گفت کشمش با اون دختره عایشه نداشته باشه برای همین این تصمیمو گرفت نری دنبال بابات بابت که از تصمیمش منصرفش کنی یه کار دیگه پیدا کنه

آدا و ریحان تو خونه سلیم هستن. آدا میگه امروز به شما خیلی زحمت دادم اما برای منم روز راحتی نبود. صدف میگه فکر میکنی من جای تو بودم چیکار میکردم . سلیم میگه نه تو اصلا فکر نکنی خیلی خوبه. آدا میگه من میخوام فردا برم. ریحان میگه با پدرت با همدیگه سه تایی صحبت میکنیم. آدا میگه بابام همه چیزو فهمیده آره؟ ریحان میگه همه چیز از اولش خبرداره این دروغ رو سالها با خودش نگه داشت. آدا به ریحان میگه میخوام بهت حق بدم اما الان چیزی نمیتونم بگم. صدف به اندر میگه اعتراف بکنکه یکمی شبیه منه آدا.

سلیم میگه همه ما یه خانواده هستیم ریحان به عنوان تشکر دستشو روی دست سیلم میزاره اندر با حرص این صحنه رو نگاه میکنه. آدا میگه من برای خداحافظی میرم پیش یامان. مرت میگه منم میام.

میرا وقتی میبینه که آدا با مرت وارد اتاق یامان شدن کفری تر میشه. آدا به یامان میگه از اینکه تورو امروز به زحمت انداختم خیلی عذاب وجدان گرفتم ازت خیلی تشکر میکنم اگه تو امروز نبودی اصلا نمیتونستم خودمو جمع و جور کنم به خودم مسلط بشم

فاروق میره دیدن عاصم شکیب میگه میخوام در مورد سوده صحبت کنم ازدواج ما به خاطر اشتباه من از بین رفت اما الان به عنوان همسر سابقش پیشتون نیستم به عنوان پدری که برای مادر بچه هام احترام قائل هستم کنارتونم. عاصم میگه خیلی کنجکاوم ببینم چی میخواهی بگی. فاروق میگه من از اینکه سوده زندگی خوب و جدیدی رو شروع کنه خیلی خوشحال میشم اما از فروریختن و داغون شدنش خیلی میترسم. عاصم میگه سوده یه زن قویه. فاروق میگه شما منظور منو خیلی خوب فهمیدین از شما دارم حرف میزنم. سوده با آدمی که کنارش تکیه میکنه و وابسته میشه و علاقه مند میشه اگه قراره چنین اتفاقی بیفته من دوست دارم سوده پیش عاصم شکیب کایابرمیگرده تو اتاق به میرا میگه در حق خودت و یامان ناحقی میکنی تو حق نداری به کسی حسادت کنی خودتو تو آینه نگاه کن مثل مامان که با این حرفها بابارو از دست داد تو هم با این حرفهات دختره رو تو مخ یامان ننداز تو چرا  خودتو بااون دخترا هم ردیف میدونی من نمی فهمم. میرا خودشو تو آینه نگاه میکنه

تو خونه سلیم همه سرمیز شام هستن سلیم از کنان تشکر میکنه . سلیم به کنان میگه اندر الان به میگفت که تو خیلی خوب هستی هر کسی اینکارو نمیکرد اندر میگه چه خوب که پیش که سلیم بودی واقعا ازت تشکر میکنم مرت به شوخی میگه آره چه خوب که بودی اگه نبودی چه به روز این صورت میاوردن اصلا نمیتونم فکرشو بکنم. اندر رو به سلیم میگه مواظب باشین سلیم میگه نگران نباشین حالا که ازشون شکایت کردم حواسشون رو بیشتر جمع میکنن . همین موقع رفعت وکیل کسی که سلیم ازش شکایت کرده با سلیم تماس میگیره رفعت با موکلش جلوی اداره پلیسه . به سلیم میگه چی شده؟ سلیم میگه واضحه از شما شکایت دارم.رفعت میگه متعجبم سلیم تو نمیتونی یه کاره مردمو مجرم کنی. سلیم میگه اون موقع که انگشتتو جلوی من تکون میدادی یه چیز دیگه میگفتی چی شد؟ رفعت میگه منظور منو اشتباه گرفتی.سلیم میگه من حرفای شمارو خوب گرفتم حالا هم داره جوابشو میدم از حالا هرچی بشه از چشم شما میبینم روی همین حساب درست رفتار کنید. سلیم میگه بردنشون برای گفتن اظهارنامه شون . یامان میگه داداش سلیم مطمئنی که کاراوناست. کنان کلافه شده. سلیم میگه کار چه کسی میتونه باشه که؟ کنان به بهانه خوابالودگی از جمعشون فرار میکنه . سلیم و اندر سرمیز تنها میشن. سلیم میگه بافاروق صحبت میکنم در مورد کنان ناحقی نکنه . اندر میگه من برای اینکه پیشمون باشه رو قبول میکنم خوب روی هم رفته بچه خوبیه

یامان و کنان به اتاق برمیگردن یامان میگه کاری که امروز کردی ای ولله داره. کنان میگه یکی دو روز دیگه میرم توزلودره یه کاری پیدا میکنم. یامان میگه چرا؟ کنان میگه مهمون مهمون نمیخواد صاحبخونه هیچ کدومشو اینجا دیگه برای یه کوپر کافیه . یامان میگه باز دست خوب بشه بعد. یامان میگه اخر هفته بریم ازمیر دیدن مامان. کنان میگه میشه. ببینم تو تونستی با میرا آشتی کنی؟ بله دختر حق داشت من بهت بگم تو مردی هستی که معشوقه داره اینطوری نیست که با یه دختر دیگه بگردم بعدش کسی ازدست من عصبانی نشه نیست تو دنیا. یامان میگه باشه دیگه حرف نزن.کنان میگه اینی که داریسفت نگه دار وگرنه یه وقت دیدی همینم از دستت رفت تجربه اینو میگه. یامان میگه باشه بابا خفه شو . صدای پیانو زدن میرا میاد یامان میره به سمت باغچه روبروی  بالکن منتظر میمونه. میرا بعد از اینکه پیانو زدنش تموم میشه به بالکن میره. یامانو میبینه . یامان میگه میشه یه کمی با همدیگه حرف بزنیم؟ میرا میگه میشه

مرت به سراغ اندر و سلیم میره. به اندر میگه مامان میخواستی یه چیزی به بابا بگی ؟ سلیم میگه چیزی شده؟ اندر میگه سلیم در واقع من…… که مرت میپره وسط و با پلاستیک موهای آدا میگه من میخوام واقعیت رو بدونم هر کی نمیخواد ندونه ندونه اما میخوام بفهمم واقعیتو. سلیم میگه این موهای آداست؟ اندر میگه دیشب یواشکی بریده. سلیم میگه تو دیونه هستی میدونی کاری که کردی یه جرمه . مرت میگه به ما کمک میکنی؟ اندر میگه منم میخوام واقعیتو بدونم کسی به غیر ما قرار نیست واقعیتو بدونه. سلیم از جاش بلند میشه و میگه من تو جرم شما شریک نمیشم این کار بدون اجازه و رضایت هستش و غیرقانونی.

صدف رفته خونه پیش عاصم نشسته داره از آدا تعریف میکنه میگه دختر خوب و باهوشیه. نمیخواد ما و خودشو برنجونه قراره فردا برگرده لندن ریحان خانم هم از اینکه اینبحثها پیش اومد ناراضیه هردشون به دنبال یه زندگی آروم هستن من مطمئن هستم. عاصم میگه چاره دیگه ای ندارن و گرنه زندگیشونو زندان میکنم. صدف با لبهای آویزون میگه اما بابا باید یه کار دیگه برای زندگیت بکنی من کسی نیستم که تورونصیحت کنم اما دوباره زندگیتو شلوغ نکن مثلا یه موضوع جدید مثل سوده باز نکن. عاصم میگه این موضوع سوده از کجا پیدا شد؟ صدف میگه چون سوده خطرناک تر از ریحانه به نظر من اما تو زنهایی که تحریک کننده هستن دوست داری

سوده میره به سالن سراغ میرا رو از برن میگیره. برن میگه فکر کنم تو ساحل باشه احتمالاً. سوده میگه این ساعت؟ با یامان رفته آره… آی خدا این دختره عاقل نمیشه

یامان و میرا لب ساحل نشستن

یامان: چیزهایی رو که تجربه کردیمو نمیخوام دوباره تجربه کنیم. من ناراحتی رو میون خودمون نمیخوام.

میرا: منم نمیخوام

یامان: اون روزهایی که از همدیگه جدا بودیم رنجیدیم. نرنجیدیم؟میرا با سرتایید میکنه

یامان: مثل زن و شوهرهایی که همش قهر و آشتی میکنن نباشیم یه کمی ازت چیز انتظار دارم…..

میرا: بلوغ

یامان: اره. با چیزهای کوچیک تو زندگی زود از همدیگه ناراحت نشیم

میرا: به همدیگه اعتماد کنیمیامان: من به تو اعتماد دارم

میرا: پس بهتره اتفاقاتی که تنش ایجاد میکنه رو اصلا یادآوری نکنیم

یامان: منم حسادتهای تورو یادآوری نمیکنم

میرا: تو از حسادت نگو اون چه کاری بود با پسرخاله مرت اینا کردی؟

یامان: من در حق تو اشتباهی نمیکنم.اینو میدونی؟

یامان دست میرارو میگیره

یامان: تو برای من خیلی مهمی

میرا: توهم برای من

همدیگه رو میبوسن

یامان: جدایی مونو دیدم دیگه اجازه نمیدم دوباره یه چنین چیزی اتفاق بیفته

میرا:اما…..من به تو حسود هستم*تعصب* دارم دست خودم نیست  اینو با همدیگه توافق کنیم

یامان:منم به تو تعصب دارم

میرا: پس انوقت منو درک کن

یامان: میفهمم معذرت میخوام

میرا: اینو واقعا از ته دل گفتی؟

دوباره همدیگه رو میبوسن

پسرپرستار دنبال اطلاعات در مورد میراست که به عکس یامان میرسه. از روی عکس ها یامانو میشناسه میفهمه کسی که جلوی بیمارستان اومده یامانه

یامان دو روزه ازمیر رفته بود. از ازمیر که برمیگرده یکراست به دانشگاه میره. ایلول رو تو حیاط میبینه ایلول میگه مامانت چطور بود یامان میگه خوبه سلام دارن میرا کجاست؟ ایلول میگه کلاس اقتصاد داره. مرت هم با مادرش امروز کار داشت جایی رفتن

بوراک میره سراغ ایلول میگه ادا و دوروک با همدیگه دوست شدن راستشو به من بگو. ایلول میگه من نمیدونم برو از خودشون بپرس. ایلول با مسیج به ادا خبرمیده که بوراک اومده داره میاد سراغتون. ادا با دیدن مسیج از دوروک جدا میشه

میرا میره سرکلاس. اورکونم تو کلاسه اما یه میز دیگه نشسته. هاله وارد کلاس میشه. اورکون سریع بلند میشه و میره پیش میرا میشینه که هاله سرمیز با میرا نشینه

وقتی یامان میخواد وارد کلاس بشه استاد در کلاس رو میبنده و یامان نمیتونه وارد کلاس بشه. یامان میرارو درحالیکه روش رو از اورکون برگردونده میبینه براش یه اس ام اس میده که من برگشتم اما به تو نرسیدم. میرا در جوابش مینویسه خوش اومدی عزیزم.

اورکون میگه این دوروبرها نمیبنمت؟ میرا میگه همین دوروبرم . اورکون میگه به خاطر جریان توزلودره برای من قیافه گرفتی ناحقیه. میرا میگه من برای تو قیافه نگرفتم اخم نکردم. اورکون میگه من میخوام به اون آدمها کمک کنم

اندر و مرت رفتن بیمارستان . برای تست دی ان ای با یکی از دکترها صحبت میکنن. اندر میگه این آزمایش قراره مخفیانه باشه لیوانی که عاصم ازش آب خورده و موهای آدا رو دکتر تحویل میدن. دکتر میگه فقط این جواب ارزشقانونی نداره

موکل رفعت بیک از سلیم شکایت کرده به خاطر تهمت زدن. رفعت تو راهروی دادگاه میگه اشتباه میکنی اگه من میخواستم به تو ضربه بزنم خیلی واضح میگفتم کار منه پیغامم خیلی واضح و روشن بود سلیم میگه مگه باز میخواهی چیکار کنی آدمهاتو با اسلحه بفرستی؟ رفعت میگه اشتباه بزرگی کردی یه دشمن برای خودت تراشیدی. همکار سلیم *آتالای* میگه مطمئنی کار اینها بوده؟ سلیم میگه من دشمن دیگه ای ندارم این آدم همه حرفاش تهدیده

کنان برگشت دوباره به رستوران صدف و فاروق. گیرای با کنان تماس میگیره. کنان رد تماس میزنه. مهمت دوست گیرای میگه کارش تموم شده دیگه مارو تحویل نمیگیره. گیرای میگه وایسا من همچین یادش بندازم من کی هستم.

سوده به رستوران میره. وقتی از ماشین پیاده میشه کنان هیکلشو برانداز میکنه*خاک توسر* سوده میگه بعد از قهرمان بازی که کردی برگشتی دوباره. کنان میگه ایشالله که شمارو پشیمون نمیکنم. سوده میگه من کارهای مهم تری دارم که باهاشون سروکله بزنم سوده میره سراغ صدف میگه دو هفته دیگه قرار افتتاح کنید اما هنوز کارتون تموم نشده. صدف میگه نگران نباش تا اونموقع آماده میشه. سوده میگه اینم لیستهای عاصم بیک .

عاصم از من خواسته که شخصا به اینجا رسیدگی کنم. صدف با طعنه میگه مثل اینکه بابام تو شرکت زیاد بهت احتیاج نداره. سوده میگه از نزدیک بودن من و پدرت خیلی خوشحال نیستی اما شرمنده ام من و پدرت خیلی جدی تر اینها هستیم. صدف میگه آخر این قضیه دل تو نسوزه سوده برای من مهم نیست اما بابای من دل میشکنه

عاصم سفارش یه هدیه رو داده که شکران منشی براش میبره تحویلش میده. عاصم وقتی تنها میشه جعبه هدیه رو باز میکنه یه جفت گوشواره.شکران به سوده خبر میده که عاصم یه سفارش داشته که یه جعبه بوده . شکران میگه من احتمال میدم که جعبه انگشتر باشه

عاصم با دوست دختر سابقش تماس میگیره و به شام دعوتش میکنه تو کلوپ که با همدیگه آشتی کنن.

مرت به دانشگاه میره. توچه میره پیش مرت و بهش پیشنهاد همکاری در کارهای یه گروه موسیقی رو میده که این کار به نفع دانشگاهشونه. مرت هم قبول میکنه

ایلول با گریه پیش مرت میاد. مرت میگه چی شده نکنه به خاطر اینکه غامزه هنوز خونه برنگشته بابت با تو بده؟ ایلول میگه آره امروز قرار تعیین جنیست بچه برن بابام میگه توهم باید باشی منم اعصابم خیلی خرابه.میرا تو کارگاه با همکلاسیهاش مشغوله که یامان وارد میشه .

میرا میپره تو بغل یامان میگه خوش اومدی. یامان میگه شب تو اتوبوس خوابیدم صبح یکراست اومدم دانشگاه میرا میگه مامانت چطور بود با داداشت چطوربود؟

*یامان و کنان به ازمیر رفته بودن نوین بهشون سفارش کرده بود که هوای همدیگه رو داشته باشن مواظب هم باشن همیشه اینطور بشین. واقعا دست همدیگه رو بگیرن به همدیگه بی احترامی نکنید به کنان میگه از بلاها دور باش*

یامان به میرا میگه بابام دوباره غیب شده از اخرین باری که دیدمش دیگه سراغ مامانم نرفته . یامان و میرا میرن رو چمنهای حیاط دانشگاه میشنن. بوراک عکسهای پارتی هفته پیش رو به میرا میده. یامان میگه خوش گذروندین؟ میرا میگه پارتی قشنگی بود حسابی کرمامون رو ریختیم باید میدیدی. یامان میگه مرت کو تو عکسها نمیبینمش؟ میرا میگه بدون تو دلش نیومد بیاد. یامان میگه اما تو بدون من دلت اومد تنها بری. میرا میگه عشقم من که بهت گفته بودم با بچه ها میرم مهمونی اما چرا بهت دروغ بگم خیلی بهمون خوش گذشت

یکی از کارمندای دانشگاه یامانو صدامیزنه یامان میره پیشش. میرا که تنها مونده بود با کتابهای یامان چشمش به گوشه از عکس میفته که از لای دفتر یامان بیرون زده میرا عکسو برمیداره عکس دونفرشونهکه تو کوه انداختن میرا دفترو باز میکنه یه عکس دیگه میبینه با اضافه تاریخ  اولین روز آشنایی و روز تولد میرا که یامان یادداشت کرده بود تو دفترش

یامان برمیگرده پیش میرا . یامان میگه پیشنهاد کار بود. میرا میگه خبر خوبیه. یامان میگه اما گفتم این فصل نمیتونم تمام وقت کار کنم. میرا به یامان میخنده . یامان میگه چیزی شده میرا میگه نه چیزی نشده

میرا میره تو تقویمش تو خونه تاریخهای مهم رو یادداشت میکنه . مثل روز تولد یامان اولین باری که همدیگه رو دیدن. میرا مشغول شمردن بود که سوده وارد اتاقش میشه میگه میرا چی رو داری از روی تقویم میشمری؟ نکنه چیز بدی هست؟ میرا میگه نه . سوده کنارش روی تخت میشینه و میگه به من راستشو بگو نکنه…. میرا میگه مامان یعنی واقعاً که توروخدا میخواستم بشمرم چند رو دیگه ماهگرد 6 ماهگی دوستی من و یامانه اینو نگاه میکردم. سوده یه نفسی میکشه . میرا میگه یامان منو امروز خیلی متعجب کرد تو شخصیت یامان یه آدم دیگه هست حساس عاطفی و عاشق رمانتیک… سوده میگه چطوری فهمیدی؟ میرا میگه ولش کن نمیگم بهت یه چیزی بهم میگم این حال قشنگمو خراب میکنی. سوده میگه میخواستم باهات صحبت کنم  میدونی که باعاصم شکیب دوستی  رابطه عاشقانه خوبی داریم و احتمال میدم در یه زمان نزدیکی شاید همین امشب به من پیشنهاد ازدواج بده. قراره یه مرحله جدید تو زندگیمون شروع بشه. میرا میگه مامان تو عاشق اون مرد هستی؟ سوده میگه عاشقی از من گذشته . میرا میگه مامان تو زن جون و زیبایی هستی. سوده میگه من بهت قول میدم که خوشحال خواهم بود به برن هم این قضیه رو توضیح میدم. میرا میگه اگه تو خوشحال باشی منم خوشحال میشم

یامان میره توزلودره یه جایی ازدحام میبینه میگه چه خبره؟ یکی از محلی ها میگه به خاطر مناقصه اینجا جمع شدیم. نماینده شرکت اورکون به صاحبخونه هایی که جمع شدن میگه این اوراقی که بهتون میدیم رو باید سه روزه تکمیل کنیم و تحویل ما بدین. مهمت یکی از برگه هارو به یامان میده. یامان چمشمش به لیلا میفته . گیرای میاد سراغش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ یامان گیرای رو پس میزنه و سراغ صاحبخونه شون میره. به صاحبخونه میگه من رسید اجاره خونه هایی رو که مادرم پرداخت کرده رو آوردم و زنت این رسیدهارو امضاءکرده.

وکیل اورکون داره برای مردم توضیح میده که وقتی خونه تون رو تحویل دادین تو فاصله کوتاهی ما به تعهداتمون عمل میکنیم.صاحبخونه میگه خوب چیکار کنم خونه رو همتخیله کردی دیگه چی میخواهی از من؟یامان میگه  پشت سرما نشین و بگو که ما اجاره خونه مون رو پرداخت نکرده بودیم. صاحبخونه یامان رو هل میده گیرای میپره وسطشون جداشون میکنه صاحبخونه میگه من میدونم این دردش چیه میخواد پولهایی رو که پرداخت کرده پس بگیره. گیرای به یامان میگه برو دیگه کاری نداری مشکل اینجا ایجاد نکن. یامان میگه همه بدونن که ما بدون اجاره خونه تو خونه اش نشستیم هر ماه اجاره اش رو پرداخت کردیم . گیرای میگه باشه برو بیرون. یامان میگه به تو چه ربطی داره؟ گیرای میگه نظم اینجا به من مربوطه از این به بعد من برای شرکت اورکون بیک کار میکنم یامان میگه خوب همدیگه رو پیدا کردین

لیلا یامانو به بیرون از قهوه خونه میبره. لیلا میگه دیگه توزلودره ای نمیمونه . یامان میگه خیر باشه. لیلا میگه نگران نباش پول شما از بین نمیره وکیلهای شرکت گفتن خسارت مستاجرین هم پرداخت میشه.*فکر کنم منظورش ودیعه پول پیش باشه*

حسن وارد قهوه خونه میشه. به گیرای میگه اورکون بیک گفته باید خونه به خونه برید و صحبت کنید وقتو تلف نکنید هر چقدر خونه بتونید برای تخریب بگیرید همون قدر هم کمیسیون داره مرت و ایلول به بیمارستان میرن برای اینکه زمانسونوگرافی پیش غامزه و باریش باشن. ایلول به مرت میگه اگه میخواهی با با بابام سرو کله بزنی همون بیرون بمون نیا تو. مرت میگه من اصلا این سونو رو از دست نمیدم اولین باره که میخوام سونوی جنین ببینم. ایلول به پرستار میگه قراره بریم پیش دکتر بکر؟ مرت میگه پیش دکتر بکر؟ ایلول میگه آره اون دوست بابامه تازه اون منو به دنیا آورده. مرت میگه چه تصادفی منم دکتر بکر به دنیا  آورده شاید همون موقع من عاشق تو شدم. ایلول میگه چه ربطی داره ما که تو یه روز به دنیا نیومدیم . مرت میگه بالاخره تاثیرشو گذاشته

موقع شروع سونوگرافی مرت و ایلول سرمیرسن. مرت به دکتر بکر موقع احوالپرسی میگه حرفی از ملاقات صحبت نگو. دکتر سونورو شروع میکنه وقتی صدای قلب بچه رو پخش میشه ایلول گریه اش میگیره مرت میگه من دیدم جنسیتش پسره. دکتر به مرت میگه چیزی از چشمای تو پنهون نمیمونه آره بچه پسره. بابای ایلول حسابی خوشحال میشه و داد میزنه

مرت و ایلول به دیدن میرا میرن. ایلول میگه من فکر نمیکردم بابام انقدر حسرت بچه پسر داشته. مرت میگه خود ایلول هم خوشحال شد و گریه کرد.*ایلول ازغامزه خواست که برگرده خونه و شب رو با همدیگه شام بخورن پیش پدرش باشه چون دکترگفته بچه از جنینی همه چیزو میفهمه حتی صدای پدرشو میشنوه* ایلول میگه خیلی پیاز داغشو زیاد نکن برای اینکه بابام خوشحال بشه اینکارو کردم. مرت میگه حرفای قشنگ بزنیم اسم بچه رو چی بزارن. ایلول میگه غامزه سریع اسم بابای خودشو انتخاب میکنه. مرت میگه بچه تو ماه اکیم به دنیا میاد اسمشو اکیم بزارن*ماه اکتبر*

میرا یامانو جلوی در اتاقش میبینه و صداش میزنه وقتی یامان به سمت میرا میره گوشی یامان زنگ میزنه. سلیم با یامان تماس گرفته به یامان میگه تو به بیمارستانی که تان بستری شده سر زدی؟ یامان میگه چطور شده؟ سلیم میگه بگو رفتی یا نه اینو به من بگو؟ یامان میگه هفته پیش رفتم. سلیم میگه آفرین خیلی کار خوبی کردی حالا علیه تو شکایت شده . یامان میگه چه شکایتی داداش من فقط از جلوی در نگاه کردم. سلیم میگه من نمیدونم میگه اختلال در درمان بیمار پیش اومده. یامان میگه چه اختلالی من فقط رفتم وضعیت ورود و خروج رو از اون مکان نگاه کردم به خدا کسی رو ندیدم. سلیم میگه تو کسی رو ندیدی اما کسی تورو دیده ببین علیه تو شکایت کردن. یامان میگه داداش من قسم میخورم که این تان کسی رو داره بیرون که مارو میشناسه حالا دیگه مطمئن تر شدم این آدم که انقدر

تحت کنترله چطور خبردار شده. میرا به یامان میگه تو رفته بودی بیمارستان فهمیدن؟ یامان میگه داداش سلیم این یه آدمی رو ملاقات میکنه ما باید پیداش کنیم. سلیم میگه لازم نیست منو تو پیداش کنیم پلیس باید پیداش کنه تو نباید پیداش کنی بهت گفتم بدون اینکه به من حرفی بزنی کاری نکن ببین بدون اینکه کاری کنی مجرم شدی. سلیم به ماشینی که پشت سرش حرکت میکرد شک میکنه و ماشین رو متوقف میکنه تا مطمئن بشه تعقیبش میکنن یا نه؟

یامان به میرا میگه صبر کن هرکی که اینکارو میکنه من از دماغش در میارم

تان تو حیاط بیمارستان نشسته . هاجر خانم*پرستار* براش مجله جدید میاره و میگه قدیر مجله ای رو خواسته بودین پیدا کرده. هاجر خانم میگه پسرم قدیر همه نت هایی رو که گفتی داره تمرین میکنه. تان میگه اون یه موزیسین بزرگ میشه

قدیر برای تان با مجله یه مسیج فرستاده که نوشته یامان به تو نزدیک نمیشه ما یه راز داریم و من شمارو تنها نمیزارم

موقعی که بچه ها ایلول رو میخوان بدرقه کنن. پستچی میاد .میگه برای سرزها نامه دارم. مرت میگه خاله ام برای ما ها کارت پستال فرستاده یکی هم برای یامان . میرا میگه خوب چی نوشته؟ یامان میگه نوشته چطورین خوبین؟ به زودی میامبهتون سرمیزنم. یامان میگه آ راستی لیلا هم از آلمان برگشته . میرا میگه دیدین همدیگه رو . یامان میگه یه ملاقات سرپایی. میرا میگه آ وقت نکردین دراز بکشین و پای روی پا بندازین. ایلول میگه میرا چی میگی؟ میرا میگه آ شوخی کردم اون دختره نمیتونه اعصاب منو بهم بریزه. یامان میگه پس مشکلی نیست. میرا میگه نه

عایشه با لیلا صحبت میکنه و قرار میزارن که شب لیلا به محله بره که با همدیگه بیرون برن. عایشه هم از فاروق بیک مرخصی بگیره

سوده به آرایشگاه رفته که برای شب خوشگل کنه. مادر توچه جلوش تو آرایشگاه سبز میشه میگه چه خبر از وقتی که کار میکنی خوشگل تر شدی . سوده میگه آره هر کاری هم بکنم من به خوشی هام میرسم. مادر توچه میگه خوب یه خبرهایی شنیدم با عاصم بیک یه سروسری داری؟ سوده میگه به همین زودی ها اخبار مهمی بهتون میرسه.

سوده از آرایشگاه بیرون میره با شکران تماس میگیره . شکران میگه فاروق بیک از شرکت خارج شده و برای شب تو کلوپ برای دو نفر جا رزرو کردم مطمئن هستم که به شما خبرمیده شب فاروق میره سراغ صدف میگه با همدیگه بیرون بریم. صدف مشغول صحبت کردن با گوشی بود. صدف میگه یکی از دوستام بود با کسی قرار ندارم دوستم جمال ازلس آنجلس تماس گرفته بود میخواد موقع افتتاح رستوران بیاد به ما سربزنه.

موقع خروج فاروق و صدف ، کنان به فاروق میگه از اینکه تصمیمتون رو عوض کردین خیلی تشکر میکنم. فاروق میگه سلیم بیک خواستن. کنان میگه من شمارو ناراحت و خجالت زده نمیکنم و مخصوصا برادرمو شرمنده نمیکنم از اینکه کمکم کردین و جایی برای موندن دارم تشکر میکنم

بعد از رفتن صدف و فاروق حسن میره رستوران پیش کنان. کنان میگه کنجکاو بودم که کی میخواهی خودتو نشون بدی. حسن میگه گیرای نتونسته با تو تماس بگیره نگرانت بود میخواست بدون سالمی؟ کنان میگه به گیرای بگو منتظر چیزی از طرف من نباشه گیرای به من بدهکاره من به اون بدهکار نیستم حسن میگه اما من به تو بدهی ندارم و کار درست رو میدونم حالا باید چیکار کنیم؟ عاقبتت به حرف از زبون من بنده اگه حقیقت رو به سلیم بیک بگم چی میشه با مخ میخوری زمین. کنان دست میندازه به گردن حسن و میگه چیکار میخواهی بکنی بگو ببینم یالا گم شو. حسن با انگشت بهش نشون میده که به حسابت میرسم

سلیم تو اتاق یامان نشسته داره گوش یامانو میکشه میگه پاییدن اون آدم وظیفه تو شده؟ یامان میگه به خدا من نیت بدی نداشتم. سلیم

میگه این حرفها منو راضی نمیکنه رفتی دیگه. مرت میگه اما بد نشد فهمیدیم که یه آدمی اون تو هست براش کار میکنه. باید اونو پیدا کنیم. سلیم میگه پیدا کردنش کار شما نیست. یامان میگه میخواهی دنبالشو نگیری؟ سلیم میگه من به این کار رسیدگی میکنم شما با این قضیه کاری نداشته باشین شرسرمون نیارین حتی خودتون هم باید مواظب باشین احتیاط کنید

سلیم چشمش به ورقی که روی میز یامانه میفته میگه این چیه؟ یامان میگه به خاطر اجاره خونه رفته بودم توزلودره که مادرم رسیدها رو داده بود آدمهای اورکون این کاغذرو تو محله داشتن پخش میکردن منم یکی شو گرفتم بهشون گفتن که باید سه روزه این وکالت نامه رو آماده کنن . سلیم با دیدن نامه میگه به وکیلهای شرکت اورکون وکالت میدن. مرت میگه یعنی یه پروسه عادیه

سلیم میگه اینطوری به نظر میاد اما اعبتار و صلاحیت خرید و فروش رو هم شرکت ازشون وکالت میگیره و دولت این اختیار بهشون داده و این بشکل میتونن پول بگیرن. یامان میگه یعنی دارن گول میزنن مردمو؟ پس باید اون آدمهارو کمک کرد. سلیم میگه شما لازمه که دماغتو تو این قضیه نکنی.

یامان میگه من برم به داداشم سربزنم. سلیم میگه بعد از شام برو بهش سربزن. تو همین حین

به گوشی پسرها یه مسیج از طرف بوراک میاد که عکس ادا و داووک رو براشون ام ام اس کرده بود

بوراک عکس رو برای همه دوستاشون فرستاده بود. میرا با بوراک تماس میگیره و میگه چیکار کردی با اون بچه ها ولشون کن خیلی بدی. بوراک میگه کار قایمکی نداریم

میرا دوباره به عکسی که بوراک فرستاده نگاه میکنه تو عکس لیلا و عایشه رو میبینه

بوراک دوربین به دست میره سراغ ادا و داروک مچشون رومیگیره و میگه اعتراف کنید که با همدیگه دوست هستین. هردوشون اعتراف میکنن که با همدیگه دوست شدن

عایشه و لیلا هم دارن نگاهشون میکنن . عایشه به لیلا میگه اینا دوستای جدید یامان هستن. لیلا میگه یامان چه زود با بچه های این محله جوش خورد

میرا داره آماده میشه بره رستوران با ایلول تماس میگیره و میگه عکس رو یک بار دیگه نگاه کن لیلا وعایشه تو همون رستوران پاتوق ما هستن من میرم تو هم بیا.

ایلول میخواد زودتر از به بچه ها تو رستوران پاتوقشون برسه اما پدرش بهش اجازه نمیده

صدف و فاروق هم به کلوپ رفتن دارن و شام میخورن.عاصم بیک و دوست دخترش سرمیرسن. صدف میگه وای وای اینجارو نگاه کن عاصم بیک به حرفم گوش داد نگاه کن چیکار کرد؟فاروق میگه تو هم صحبت کردی؟ صدف میگه

تو هم صحبت کردی پس برنامه ریزی شده بود

سوده تو خونه منتظر تماس عاصم بیکه اما خبری از تماسش نیست. میرا به سوده میگه من دارم میرم رستوران پیش دوستام

برن میاد به سوده میگه مامان خیلی وقته آماده شدی چی شده چرا منتظری منتظر چی هستی؟ سود میخواد دوباره با شکران تماس بگیره میگه آره چرا من منتظرم منتظر چی هستم . برن میگه مامان کجا میری؟ سوده میگه میرم کلوپ

میرا میخواد ماشینو روشن که یامان از در خونه بیرون میاد .میرا با دیدن یامان جا میخوره اما از ماشین پیاده میشه و میگه میخوام برم پیش ادا اینا تو رستوران هستن. یامان میگه زشته بابا داری میری برای من هم بچه ها مسیج دادن . میرا میگه نه چرا عیب باشه ما هم یه کمی میخندیم .. میرا یه کمی دست دست میکنه و میگه تو هم بیا بریم . یامان میگه من میخوام برم پیش داداشم . میرا میگه بعدش سرمیزنی یه کمی با همدیگه وقت بگذرونیم. یامان میگه باشه

اندر و سلیم با همدیگه دارن فیلم نگاه میکنن که کسی با سلیم تماس میگیره . به سلیم میگه مواظب خودت باش وکیل هم مواظب خانواده ات . سلیم میگه تو کی هستی؟ کسی که با سلیم تماس گرفته مهمت دوست گیرایه که با حسن از یه کیوسک تلفن تماس گرفتن. مهمت میگهمن اجل و  عزرائیل تو هستم. سلیم میگه من تورو پیدا میکنم تو از من بترس مردتیکه حیون . اندر میگه تهدیدت کردن. سلیم میگه فردا خطهارو کنترل میکنم ببینم این کیه که تماس میگیره.

مهمت به حسن میگه داداش حسن کنترل کردی دوربین این طرفها که نبود. مهمت میگه میهفمن که این قضیه زیر سرکنان بوده. حسن میگه نگران نباش میفهمن

میرا و یامان به رستوران میرسن. میرا و یامان میرن سرمیز دوستاشون بهشون به ادا و داووک تبریک میگن دوستی شون رو. عایشه و لیلا هم به گارسون گفتن که صورتحسابشون رو بیارن که تسویه کنن. میرا وقتی میخواد کنار دوستاش بشینه وانمود میکنه که الان عایشه رو دیده . بلند میشه و میره سرمیزشون. عایشه با میرا احوالپرسی میکنه . میرا رو به لیلا میکنه و با حالتی که داره اسمشو به خاطر میاره میگه تو هم لیلا بود اسمت درسته.عایشه به میرا میگه فاروق بیک گفتن که امشب خونه نیستن منم گفتم بیرون بیام. میرا میگه خوب کاری کردی. لیلا به یامان سلام میده. عایشه میگه دوستاتون رو دیدم اما شما نبودین تعجب کردم.

بوراک به ادا میگه این خدمتکار میرایناست . ادا هم میگه اونم دوستشه .میرا و یامان میخوان برگردن سرمیز پیش دوستاشون یامان

میگه اگه دوست نداری اینجا باشی میتونیم بریم. میرا میگه نه برای چی بریم

لیلا میگه تو سر این *میرا* چیزی خورده؟ عایشه میگه منو نخندون. عایشه میخواد فاکتور رو بگیره اما لیلا میگه من یه چایی دیگه میخوام . لیلا به عایشه میگه تورو خدا نمیخوام جمع دوستاشون رو از دست بدم لطفاً

عاصم با دوست دخترش باده مشغول صحبت کردن هستن. مادر و پدر توچه هم تو کلوپ هستن. پدر توچه به همسرش میگه بسه انقدر نگاهشون نکن زشته! همسرش میگه مطمئن هستم که سوده از این ملاقات خبر نداره.

ایلول بعد از خوردن دسر رضایت باباشو برای جیم شدن جلب میکنه وقتی میخواد از کلوپ خارج بشه سوده وارد کلوپ میشه. سوده موقع روبوسی با ایلول چشمش به عاصم و باده میفته که عاصم جعبه جواهر رو به سمت باده گرفته

سوده اشک تو چشماش جمع میشه . فاروق که وضعیت رو میبینه به سمت فاروق میره. سوده به سمت میز عاصم میره و میگه نوش جانتون. عاصم از صندلی بلند میشه سوده بهش میگه خودتون رو زحمت نندازین. به باده که چشماش از دیدن گوشواره ها میخندید میگه چه حلقه های خوشگلی ایشاله به خوشی مصرف کنی. عاصم به سوده میگه عجب ملاقات قشنگی شد. سوده میگه برای من هم همینطور اومدمیه سلامی به فاروق

بدم

صدف به سوده میگه بیا بشین. سوده میگه نه با دوستام قرار دارم دیدمتون خواستم بهتون یه سلامی بدم. سوده میگه هرطور که میخواهی. سوده میگه بهتون خوش بگذره. فاروق سوده رو تا دم ماشینش همراهی میکنه. سوده به فاروق میگه تو همیشه لطف داری . فاروق میگه اون زنی که پیش عاصم میخواد باشه تو نباش سوده اینو میخواستم بهت بگم. سوده میگه من هیچ زنی که پیش کسی باشم نخواهم بود فاروق اونایی که پیش من قرار میگیرن نمیتونم منو نگه دارن نهایتاً اینو تو خوب میدونی. برو معشوقه ات رو تنها نزار

سوده سوار ماشینش میشه تو ماشین گریه اش میگیره

عایشه و لیلا بعد از چنددقیقه سراز میز اکیپ دوستای میرا و یامان در میارن. لیلا به بچه ها میگه اولش که میخواستم برم برلین خیلی میترسیدم اما باورم نمیشد انقدر ترک تو برلین باشه.میرا میگه آره ترک زیاد داره. بوراک میگه زبونشون رو یاد گرفتی؟ لیلا میگه به خاطر کار یه کمی زبونشون رو یاد گرفتم. میرا میگه کجا کار میکنی؟ لیلا میگه تو یه شرکت خاص کار میکنم. بوراک میگه کجا کار میکنی زنگ بزنم صداتو بشنوم J. ایلول به جمشعون میرسه از دیدن لیلا و عایشه سرمیز دوستاش متعجب میشه میرا میگه مرت کجاست؟ ایلول میگه من فکرمیکردم اومده پیش شماست.یامان میگه مرت خبر نداره منم اینجا هستم. میرا میگه منم یامانو به زور آوردمش میخواست بره پیش داداششه. لیلا میگه بازم چشمتون روشن خیرباشه کنان آزاد شد.عایشه میگه ما بریم دیگه. میرا میگه من تو مرخصی نداری؟  راستی لیلا چطوری میخواهی الان برگردی توزلودره؟ لیلا میگه یه جوری میرم با اتوبوس تاکسی. بوراک میگه ما برسونیمت مشکلی نیست. میرا به لیلا میگه اگه میخواهی امشب پیش عایشه بمون. میرا به یامان نگاه میکنه یامان از رفتار میرا با لیلا و عایشه خوشش نیومد. لیلا به عایشه میگه میشه بمونم با مامانم تماس میگیرم خبر میدم

عایشه و لیلا از بچه ها خداحافظی میکنن. یامان با سرش تو گوشی موبایلش بود که دوباره چشمش به عکسی که بوراک فرستاده بود میفته عکس رو بزرگ میکنه و لیلا رو تو عکس میبینه عکس رو به میرا نشون میده تو اینو دیده بودی؟ میرا خودشو به کوچه علی چپ میزنه و میگه چی؟ یامان میگه بودن اونها تو این مکان. میرا میگه نه.

لیلا میگه از اینکه با شما آشنا شدم خیلی خوشوقت شدم. بوراک دوباره میگه من شمارو برسونم. لیلا میگه نه لازم نیست

بوراک بعد از رفتن لیلا میگه خیلی دختر خوشگلی به خدا . ایلول برای بوراک چشم و

ابرو میاد و به یامان اشاره میکنه. میرا میگه چیه ناراحت شدی؟ ببین من اصلا حسودی نکردم . یامان میگه تو میدونستی. میرا میگه نه. یامان میگه تو عکس دیدشون و از قصد مخصوصا اومدی

یامان از رستوران بیرون میزنه و میرا دنبالش میره.

کنان تو رستوران برای خودش بساط عرق خوری راه انداخته. سوده جلوی رستوران میرسه از ماشین پیاده میشه و لب ساحل میره. کنان پیش سوده میره صداش میکنه. سوده میگه چیه زیر دست و پا چیکار مکنی ترسوندی منو. کنان میگه وقتی دیدم اومدین نگران شدم مشکلی هست.سوده میگه منو راحت بزار. کنان میگه شما میلرزین بیایید برید داخل یه آبی به سروصورتتون بزنید کسی شمارو ناراحت کرده

سلیم با یکی از دوستاش تماس گرفته به خاطر کنترل تلفنش دوستش بهش میگه تماسی که گرفته شده از تلفن عمومی بوده . اندر میگه من مشکوک هستم کسی که تو با هاش مشکل داری اینطوری دشمنی خودشو علنی نشون میده. سلیم میگه پس کیه ؟ اندر میگه نمیدونم اما شبیه قضیه میراست کسی تورو میشناسه اینکارهارو با تو میکنه یامان میرارو جلوی در خونه میرسونه. میرا میگه شبمون رو خراب نکنیم لطفاً . یامان میگه خراب شد دیگه . یامان میگه تو فکر کردی من احمقم. میرا میگه چه ربطیداره من هردفعه یه اشتباهی بکنم تو اینطوری واکنش نشون میدی. یامان میگه بزار فردا صحبت کنیم الان یه چیزی میگیم همه دیگه رو ناراحت میکنیم برو خونه. میرا خواست یامانو ببوسه اما یامان صورتشو عقب کشید .میراگفت بگو عصبانی نیستی بگو عصبانی نیستی. یامان از میرا جدا شد و به سمت ساحل رفت.

سوده آبی به صورتش زده . کنان میگه گرسنه هستید؟ سوده میگه نه تو به خوشیت ادامه بده. کنان میگه پس یه پذیرایی کوچیک از شما بکنم. کنان دوتا پیک پر میکنه سوده جفشتو سرمیکشه و شیشه کلا از کنان میگیره به کنار ساحل میره. کنان میگه اینطوری نمیشه من شمارو به خونه برسونم.سوده میگه توبرو دنبال کارت با من کاری نداشته باش.کنان کنار سوده میشینه و میگه منم امشب شمارو تنها نمیزارم

میرا با یامان تماس گرفته به یامان میگه بگو عصبانی نیستی. یامان میگه میرا امشب دیگه صحبت نکنیم. میرا میگه لطفاً بگو عصبانی نیستی. یامان میگه نمیتونم بگم میرا چون عصبانی هستم یه وقتایی نمیتونم بشناسمت. میرا میگه برای اولین بار خواستم یه چیزی رو بهت اثبات کنم چرا انقدر بی عاطفه شدی؟ یامان میگه چرا منو تو شرایط سخت قرار میدی؟ چرا با من بازی میکنی؟میرا میگه یه اشتباهی کردمخواهش میکنم عصبانی نشو یامان میگه انقدر هم راحت نیست

سوده و کنان شیشه مشروب رو خالی کردن کنان میگه کی شمارو ناراحت کرده؟ چرا گریه کردین؟ سوده میگه بگم چه چیزی میخواد عوض بشه؟ کنان میگه برای شما خوب میشه. سوده میگه با تو؟ میخواهی فکرتو بدی و به زندگی من گوش بدی؟ کنان میگه من یه مدت زیادی با خودم حرف زدن رو خوب میدونم یه حرفهایی رو که تو وجودت هست رو نمیزنی بزرگتر میشه. سوده میگه وای وای کنان بیک تو زندان فیلسوف شدی. کنان میگه چی شده امشب؟ کی دلتو شکسته؟ سوده میگه من تا به کسی اجازه ندم نمیتونه منو خرد کنه هیچ کس.

یامان داره به رستوران نزدیک میشه هنوز داره با میرا صحبت میکنه. میرا میگه تو همه قوانین و مقرارت رو روی یه کاغذبنویس من امضاء کنم که اونطوری عمل کنم. یامان میگه نکن میرا اینطوری حرف نزن.من یه چنین حرفی زدم؟ میرا میگه نه نه به خدا همین کارو بکنیم. یامان میگه بازم همین کارو میکنی قسم میخورم از ترفندهای تلخ مادرت تو وجود تو هم وجود داره. میرا میگه این چه حرفیه؟ یامان میگه یه وقتایی به سمت تاریکی میری.

یامان به دیدن صحنه ای که تو ساحل میبنه جامیخوره. در حالیکه میرا هنوز اونور خط میگفت یعنی چی منظورت چیه چطوری به سمت قسمت تاریک میرم یعنی چی توضیح میدی یامان؟

یامان کنان و سوده رو در حالیکه داشتن همدیگه رو میبوسیدن میبینهخونه میره. برن با سافاری از راه میرسن و به سوده میگه مامان زود برگشتی! کنان درحالکیه سوئیچ دستش بود به سمت خونه میره برن سوئیچ رو از کنان میگیره

میرا به یامان میگه هر دو اشتباه کردیم ولی وقتی تلفنو اونطور قطع میکنی آدم خیلی کفری میشه.. میرا یه قدم جلوتر میاد منتظره که یامان یه حرفی بزنه . میرا میگه یامان چرا حرف نیمزنی چرا ساکت شدی هیچی نمیگی؟ یامان بازم میگه تو خیلی حق داری. میرا میگه یامان تو واقعاً به حرف من گوش نمیدی. یامان میگه میرا لفطاً امروز جرو بجث نکنیم

اندر با کنان تماس میگیره و میگه اگه میتونی بیا پیش ما. سلیم میاد با اندر میگه داری چیکار میکنی؟ اندر میگه دارم با کنان صحبت میکنم. سلیم میگه این چه کاریه؟ من دارم میرم پیش دادستان. اندر میگه باشه من نمیخوام که تو تنها بری. سلیم میگه من نیازی به محافظ ندارم . سلیم گوشی رو از اندر میگیره و میگه کنان لازم نیست بیایی خودتو به زحمت ننداز. سلیم رو به اندر میگه داری چیکار میکنی اوضاع رو بدتر میکنی همه چیزرو بهم ریختی. اندر میگه نگرانم چیکار کنم فردا صبح برو الان نرو. مرت هم حرفهای اندرو تایید میکنه. اندر میگه با کنان برو . مرت میگه منم باهاتون میام. سلیم

مثل مامانت یه قسمت تاریک داری من کدوم قسمت تاریک دارم چرا مادرمو وارد این اتفاقها کردی؟ یامان با این حرف میرا یه جوری میشه میگه باشه عذر میخوام. میرا میگه حرفمو قطع نکن موضوع رونپیچون.یامان با حالت تسلیمانه ای میگه باشه معذرت خواستم که.

یامان میگه بیا بریم. سوار ماشین میشنو و به سمت خونه میرن.

صدف و فاروق از کلوپ خارج میشن. صدف میگه با اینکه حلقه ات رو از دستت در آوردی اما هنوز اتفاقات ناراحتت میکنه البته حق داری به خاطر کارهای عاصم شکیب کایا نمیتونی حرف بزنی ما هم یه عشق کوچولویی بینمون هست کسی هم نمیتونه اعتراض کنه مگه نه هست دیگه؟به خاطر همین ازدواجمو داریم  باطل میکنیم. فاروق میگه امروز اعصابم قاطی پاتیه ناراحت نشو. صدف میگه بدترین حرفی که دوست ندارم ناراحت نشو ست. صدف انگار میخواد لج فاروق رو دربیاره میگه من یه چند وقته شبهای آرومی رو پشت سرگذاشتم امشب میخوام برم خوش بگذرونم امشب برای من هنوز ادامه داره.

عاصم شکیب و دوست دخترش باده از کلوپ خارج میشن و به سمت خونه باده میرن.یامان و میرا به خونه میرسن. میرا با دیدن ماشین سوده میگه ااااا مامانم اومده. میرا به یامان نگاه میکنه و میگه ما الان خوبیم دیگه؟دیگه تلفنو بد به روی همدیگه قطع نمیکنیم تا آشتی نکنیم و مشکل رو حل نکنیم نمی خوابیم باشه موافقی؟ یامان میگه باشه. ازماشین پیاده میشن. یامان با کنان تماس میگیره و میگه کنان چه خبر؟ الان اومدم خونه میرارو میبرم خونه میام پیشت که با همدیگه صحبت کنیم. کنان میگه خوبه بیا. میرا میگه میخواهید برید باغچه.یامان میگه مامانتم اومده . میرا ناراحت میشه. یامان میگه ناراحت نشو. میرا درحالیکه به سمت در خونه میرفت میگه نه دیگه قهر و دل شکوندن نداریم. یامان  درحالیکه سعی میکرد خونسردی خودشو حفظ کنه منتظر میشه که میرا به خونه بره. بعد از خداحافظی با میرا سریع به سراغ کنان میره. یامان تو حیاط به کنان میرسه و بازوشو میگیره و میگه تو داری چیکار میکنی میخواهی منو دیونه کنی؟ کنان میگه چی شده مرد؟ یامان با دیدن اندر و سلیم و مرت بیخیال بحث کردن با کنان میشه. مرت میاد نزدیک یامان و میگه یه خبرهایی شده امروز بابام  تلفنهای تهدید آمیز گرفته. یامان و کنان هم میرن پیش سلیم و اندر

میرا میره تو اتاقش برن هم دنبالش میره و میگه آبجی مامان امروز خیلی ناراحته؟ میرا میگه چرا؟ برن میگه نمیدونم وقتی برگشت خونه اینطوری بود کسی رو نمیخواددیگه تلفنو بد به روی همدیگه قطع نمیکنیم تا آشتی نکنیم و مشکل رو حل نکنیم نمی خوابیم باشه موافقی؟ یامان میگه باشه. ازماشین پیاده میشن. یامان با کنان تماس میگیره و میگه کنان چه خبر؟ الان اومدم خونه میرارو میبرم خونه میام پیشت که با همدیگه صحبت کنیم. کنان میگه خوبه بیا. میرا میگه میخواهید برید باغچه.یامان میگه مامانتم اومده . میرا ناراحت میشه. یامان میگه ناراحت نشو. میرا درحالیکه به سمت در خونه میرفت میگه نه دیگه قهر و دل شکوندن نداریم. یامان  درحالیکه سعی میکرد خونسردی خودشو حفظ کنه منتظر میشه که میرا به خونه بره. بعد از خداحافظی با میرا سریع به سراغ کنان میره. یامان تو حیاط به کنان میرسه و بازوشو میگیره و میگه تو داری چیکار میکنی میخواهی منو دیونه کنی؟ کنان میگه چی شده مرد؟ یامان با دیدن اندر و سلیم و مرت بیخیال بحث کردن با کنان میشه. مرت میاد نزدیک یامان و میگه یه خبرهایی شده امروز بابام  تلفنهای تهدید آمیز گرفته. یامان و کنان هم میرن پیش سلیم و اندر

میرا میره تو اتاقش برن هم دنبالش میره و میگه آبجی مامان امروز خیلی ناراحته؟ میرا میگه چرا؟ برن میگه نمیدونم وقتی برگشت خونه اینطوری بود کسی رو نمیخواد

که بره کنارش باشه. برن و میرا میرن پشت اتاق سوده و در میزنن. سوده میگه تو نیایید من میخوام بخوام لطفاً شبتون بخیر. برن میگه منم نمیدونم بعد از تو فکر کنم رفت به کلوپ اما نگاه کردم دیدم که برادر یامان مامانو برگردونده خونه شاید با بابا مشاجره کرده باشه وقتی مامانم وارد اتاقش میشد داشت گریه میکرد ایندفعه اوضاع خیلی بدتره مامان وقتی از بابا طلاق میگرفت هم تو این وضعیت نبود. میرا میگه یعنی چی شده؟ برن میره از کره کره به خونه سلیم نگاه میکنه و میگه شاید کنان بدونه که چی شده؟
بعد از شب بخیر گفتن سلیم و اندر به بچه ها، یامان کنانو به سمت اتاقش میکشه میگه بیا من میخوام باهات حرف بزنم. کنان میگه من کار دارم میخوام برم رستوران در و پیکرش باز مونده. یامان میگه بیا بریم تو حرف بزنیم بعد ازاینکه به اتاق میرسن یامان میگه تو چطور آدمی هستی تو چطور میتونی اینکارهارو بکنی؟ کنان میگه چیکار کردم؟ یامان میگه من شمارو دیدم با سوده خانم. کنان پوزخند میزنه و میگه آآآ حالا فهمیدم. یامان عصبانی میگه اون زن مادر دوست دخترمنه. مادرشه وقتی فکرشو میکنم عقل از سرم میپره. تو واقعاً خودتی؟ تو چطور میتونی اینکارو بکنی؟تو وقتی یه کاری میکنی اصلا به عاقبتش فکر نمیکنی چرا راحت نمیمونی؟ چرا تنت میخاره؟ کنان میگه تا اون زن خودش نخواست اتفاقی نیفتاد. یامان میگه ول کن تورخدا. کنان میگه اون زن مشروب خورده بود فکرش مشوش بود من چیکار کنم من چیکار کنم اون بوسید منو.

تو همین حین میرا وارد اتاق یامان میشه یامان و کنان کپ میزنن. میرا با لحن خشکی میگه ببخشید ناراحت نشید من حرفاتون رو شنیدم. یامان خودشو جمع میکنه و میگه چی شده؟ میرا رو به کنان میگه من میخواستم با کنان صحبت کنم. یامان به کنان چشمکی میزنه. میرا رو به کنان میگه امشب چی شده کنان؟ کنان میگه منظورت چیه؟ میرا میگه تو مادرمو آوردی خونه یعنی برن گفت. یامان یه نفس راحتی میکشه. میرا میگه یعنی مامانم با بابام دعوا کرده چیزی که ناراحتش کنه اتفاق افتاده؟ کنان میگه نه نه وقتی سوده خانم رسید فاروق بیک خیلی وقت بود که از رستوران خارج شده بود بعد من بهشون گفتم که برسونمشون خونه دیگه مسئله دیگه ای نبوده. میرا میگه یعنی باعث این اتفاقات بابام نبوده . کنان میگه من نمیدونم چیزی ندیدم

کنان به یامان و میرا میگه من برم شمارو تنها میزارم. یامان میگه باشه بعدا صحبت میکنیم. میرا به یامان میگه بازم ازت معذرت میخوام که اینطوری حرفاتون رو شنیدم

یامان میرارو بدرقه میکنه و میگه فهمیدم برای عمو سلیم اینا هم چه اتفاقی افتاده. یامان میگه اونایی که داداش سلیم رو تهدید کرده بودن دوباره تماس گرفتن و داداش سلیم میخواد فردا بره دادستانی. میرا میگه امروز همه چیز پشت سرهم پیش اومد . یامان میگه چه جورم. میرا یه کمی این پا اون پا میکنه و میگه ما خوبیم؟ یامان صورتشو به صورت میرا نزدیک میکنه و میبوسه میگه خوبیم باشه.فاروق برمیگرده خونه . همینکه وارد میشه چمشمش به جمال لیلا بدون شلوار روشن میشه.لیلا میگه ببخشید خیلی ببخشید من نشنیدم که شما وارد شدین؟ فاروق میگه تو کی هستی؟ لیلا میگه من لیلا هستم دوست عایشه. عایشه از اتاق بیرون میاد و فاروق میگه ببخشید به شما پیغام دادم که دوستم امروز میمونه خود میرا خانم پیشنهاد دادن که شب دیروقته و لیلا اینجا بمونه. لیلا میگه اگه مشکلی هست من برم. فاروق میگه چه مشکلی؟ شب بخیر

عایشه لیلارو میندازه تو اتاق و میگه یه دقیقه نمیشه تورو تنها گذاشت این چه وضع گشتن تو خونه ست. لیلا میگه چه مشکلی من رفتم تو آشپزخونه من چه میدونستم که بی سروصدا میاد تو خونه. عایشه میگه اینکه خونه خودش بیاد باید اجازه بگیره؟ لیلا میگه پس از چیزهایی که میبینه نباید شکایت کنه ولی عجب آدم خوش تیپه اینو از دستش نده. عایشه میگه لیلا به خودت بیا

میرا میره به خونه. ایلول باهاش تماس میگیره و میگه چی شد؟ با یامان چیکار کردین؟ میرا میگه نمیدونم فعلا که خیلی بد از همدیگه خداحافظی نکردیم.

تو همین حین سوده از اتاقش بیرون میاد میرا میره پیشش و سوده میگه من خوبم بچه ها یه کمی سرم درد میکنه. میرا میگه توامشب با عاصم بیک قرار شام نداشتی؟ سوده میگه نه من قبول نکردم چون میدونستم بابات اینا تو کلوپ هستن بعدشمیرا میگه هنوز نمیدونم . برن میگه یامان هرجا بره تو هم اونجا میری. میرا میگه مامان کجاست؟ برن میگه نمیدونم نگار گفت که مامان صبح زود از خونه بیرون رفته. نگار میگه بله امروز یه جلسه داشتن صبح زود رفتن اول میخواستن سالن برن.

اندر و مرت و یامان تو آشپزخونه هستن برای صبحانه که سلیم در حالیکه تلفنی با موکلش صحبت میکرد پایین میاد میگه اولین باره که دارم با ترس و نگاه به پشت سرم زندگی میکنم من تا این مسئله رو حل نکنم نمیتونم راحت باشم. موکلش میگه من از طرف شما مشکلی ندارم سلیم بیک اما نمیخوام این مسئله دیگه خیلی بزرگ بشه یه مسئله بزرگتر به وجود نیاد مشکلات از این بزرگتر نشن شاید طرف مقابلمون یه تفاهمی بکنه. سلیم میگه مگه شما حق ندارین مگه حق با شما نیست؟ موکلش میگه حق با ماست اما اگه اتفاقی برای من بیفته دیگه این مسئله به طور کل بسته میشه دیگه هیچ دعوایی نمیمونه بکنه این آدم داره با ما بازی میکنه.سلیم میگه اینا همش برای ترسوندن شماست بیرول بیک نگران نباشید به این راحتی ها نمیتونن کاری بکنن. بیرول میگه یعنی شما عقب نشینی نمیکنید. سلیم میگه با دوتا تهدید کوچیک میخواهی جا بزنیم؟برادر بیرول که کنارش به بیرول تذکر میده

که تلفنو تموم کن ما قرار که بریم سرزمین

سلیم در نهایت میگه ما تا آخرش اومدم اونا باید یه فکر بکنن. بیرول میگه باشه من صبح شمارو سر زمینها ملاقات میکنم.

سلیم هر جای خونه میرفت موقع صحبت با گوشی اندر دنبالش راه میرفت آخرش سلیم شاکی میشه و میگه چیه میخواهید کل خانواده دنبال من باشید؟ اندر میگه چی شد؟ موکلت بود؟ سلیم میگه آره اونم ترسیده

برادر بیرول بهش میگه ول کن این قضیه روداداش بزار تموم شه بره. بیرول میگه سلیم درست میگه اون حق رو میگه. برادر بیرول میگه مگه از جونت مهم تره اون زمینها ولش کن خدا لعنت کن اون زمینهارو. خواهرشون حرفهای بردار رو تایید میکنه و میگه از جونت بالاتر چیز دیگه ای نیست ولش کن ببین دارن تهدید میکنن

بیرول میگه شاید اون حق داره اصلا شاید خودش یه دشمن دیگه داره که دارن تهدیدش میکنن ربطی به این زمینها نداره به هرحال من دارم میرم سر زمینها

اندر با وجود محافظ قبول میکنه که سلیم از خونه خارج بشه.

کنان میره جلوی در خونه اورکون، سراغ حسن که داشت ماشین رو تمیز میکرد. حسن میگه چیه اومدی برای حرفای زشتت عذرخواهی کنی؟ کنان میگه با من بازی نکن میدونم داری چیکار میکنی من ولت نمیکنم تو منو خوبیامان با میرا تماس میگیره . یامان میگه منو مرت آماده شدیم تو حاضر شدی؟ میرا میگه نه عزیزم من میخوام برم بابامو ببینم یه کاری دارم شما برید. یامان میگه چی شده که میخواهی باباتو ببینی؟ نکنه چونکه لیلا اونجاست میخواهی بری ببینی. میرا میگه نه البته که من موندن اونو به طور کل فراموش کرده بودم. یامان میگه واقعاً؟ میرا میگه تو هنوز میخواهی از جائیکه دیشب حرفمون قطع شده دوباره ادامه اش بدی. یامان میگه باشه خوب تو صبح کله سحر تو اون خونه چیکار داری؟ میرا گوشی رو به روی یامان قطع میکنه. مرت میگه من این حالت رو خوب میشناسم گوشی رو به روت قطع کرد

عایشه داره لیلا رو بدرقه میکنه لیلا میگه زیر سایه تو یه شب مثل سیندرلا زندگی کردم اما حالا باید برم. لیلا علی رغم مخالفت عایشه میره پیش فاروق که بابت موندنش پیش عایشه تشکر کنه موقع خداحافظی لیلا با فاروق میرا سرمیرسه و میگه بابا میخوام باهات در مورد یه چیزی صحبت کنم.

موقع خداحافظی عایشه به لیلا میگه الان پیش کنان میری دیگه یادت نره ببین نظرش در مورد من چیه؟

لیلا تو خیابون پیاده میره که به بوراک اس ام اس میده من دارم میرم. بوراک باهاش تماس میگیره و میگه کجا داری میری من

دیدمت خوبی خوشحال شدم. کنان میگه تو هم مواظب باش تو مملکت غریب زندگی میکنی . میرا با دیدن لیلا تو رستوران میگه اینم از اینجا نمیره. لیلا با دیدن فاروق و میرا میگه من اومدم کنان رو هم ببینم و برم

اندربا آتالای تماس میگیره و میگه با سلیم نمیتونم تماس بگیرم با همدیگه رفتین دادستانی؟ آتالای میگه من بعد از تسلیم شکایت از سلیم جدا شدم. آتالای میگه من دارم میرم دفتر اگه دفتر باشه بهشون اطلاع میدم. اندر میگه من الان با منشی صحبت کردم تو دفترش نیست

سلیم به زمینی که قرار بود با موکلش ملاقات کنه میره با موکلش بیرول بیک تماس میگیره اما جواب نمیده سلیم متوجه صدای زنگ گوشی تلفن از باغچه میشه وقتی وارد باغچه میشه با جنازه بیرول روبرو میشه

یامان با عایشه تماس میگیره از عایشه میپرسه لیلا کجاست؟ عایشه میگه لیلا صبح زود رفت . یامان میگه دیگه از اینکارها نکنید دیگران رو ناراحت نکنید. عایشه میگه ما که مزاحم کسی نشدیم اینکه شب لیلا موند پیشنهاد خود میرا بود. یامان میگه در هر صورت دیگه از اینکارها نکنید. عایشه شاکی میشه و میگه باشه امر بفرمایید لیلا سوار ماشین بوراک شده حسابی کیفش کوکه. بوراک میگه من کی تورو میتونم دوباره ببینم

لیلا میگه نمیدونم اگه تو بخواهی و من شرایطم مساعد باشه . بوراک میگه کی برمیگردی برلین؟ لیلا میگه هنوز قضیه خونه حل نشده فعلا هستیم. بوراک میگه پس برای افتتاح رستوران اینجا هستی میایی؟ لیلا میگه اگه دعوت کنید میام. لیلا میگه امروز هوا خوبه منم نمیخوام برم خونه یه کارهایی میخوام بکنم اول این ماشینتو بده من رانندگی کنم. بوراک میگه نمیشه ترافیک استانبول فرق میکنه لیلا میگه اوه چی میگی ما تو توزلودره پاتیناژ میرفتیم تو کوچه ها. بوراک میگه خیلی اعتماد بنفس داری ماشینو میده لیلا رانندگی میکنه

یامان از پنجره کلاس به حیاط دانشگاه نگاه میکنه ، میرارو وقتی وارد دانشگاه میشه میبینه .

ایلول تو طبقه اول منتظر میرا بود صداش میکنه میگه چه خبر؟ میرا میگه رفته بودم دیدن بابام. ایلول میگه بازم با یامان بحثتون شده؟ میرا میگه آره به طرز مسخره ای قضیه رو خوب کش میده . ایلول میگه این لیلا هروقت پیداش میشه اینطوری میشه. میرا میگه درد من لیلا نیست نمیتونم بفهمونم. ایلول میگه یه برنامه رمانتیک میخواد راستی چشن ماه ششم رو چیکار میکنید؟ میرا میگه برنامه ریزیش با یامانه برای سی نفر ببینم چیکار میکنه. ایلول میگه ایشالله که میتونهبرنامه ریزیش میکنه.

قدیر پسر پرستار تان برای نصب یه پوستر برای اجرای موسیقی به دانشگاه رفته و داره آمار رفت و آمدهای میرارو میگیره و به حرفهای ایلول و میرا گوش میده

صدف تو شرکت به اتاق عاصم میره قرار یه جلسه رو دارن. صدف به عاصم میگه دیشب که تو خونه دیدمت خیلی متعجب شدم چی شد وضعیت باده؟ عاصم میگه برای همین صبح برگشتی خونه؟ باده  یه حرکتی بود برای جلوگیری از یه رویداد. صدف میگه بوسیله باده خواستی یه سردی بین رابطه خودت و سوده به وجود بیاری عجب تاکتیکی بود اما به نظرم برای سوده خیلی خوب نبود

اندر وارد اتاق میشه عاصم میگه اندر چرا انقدر اضطراب داری از صبح تلفن از بغل گوشت نیفتاده؟ برای سلیم هم محافظ گرفتی. اندر میگه از همه چیز خبر داری؟ عاصم میگه احوالتون رو از نزدیک کنترل میکنم .ا ندر میگه دیروز یه تهدید جدی داشتیم. سلیم گوشیش روشن میشه. اندر میره بیرون که با سلیم صحبت کنه سوده میخواد به اتاقش بره که شکران بهش نزدیک میشه و میگه منو ببخشید به شما اطلاعات غلط دادم  بعد از رفتن شما با کلوپ تماس گرفتم و فهمیدم که عاصم بیک با باده خانم رفتن اما هر چقدر با شما تماس گرفتم شما جوابموندادین. سوده میگه دیگه اشتباه

نمیتونم یه قاتل باشم.

سوده میره خونه تو باغچه خونه سلیم کنان و میرا و ایلول رو میبینه. کنان و سوده زل میزنن تو چشمای همدیگه که میرا سوده رو میبینه میرا میگه مامان فهمیدی موکل عمو سلیم رو کشتن؟ سوده میگه آره متاسفانه . سوده رو به کنان میگه هفته پیش هم تو به خاطر سلیم زخمی شده بودی

لیلا و بوراک به توزلودره میرسن. لیلا به بوراک میگه من اصلا از رفتنم خوشحال نیستم تو آلمان تو یه محیط کار بسته باید کار کنم مثل رفتنم دیگه خوشحال نیستم تو آلمان غمگینم اگه کسی پیشم بود میتونستم راحت تحمل کنم . بوراک از پشت سرش اورکون رو میبینه و میگه بریم پیشش. اورکون با دیدن بوراک میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ بوراک میگه اینجا محل کار جدیدته؟ من لیلا رو آوردم که برسونم خونه شون. اورکون میگه منم دیگه کاری ندارم صبر کنید منم با شما میام. اورکون موقع سوار شدن به ماشین به لیلا میگه تو جای بنزین و ترمز رو بلدی؟ لیلا بهش میگه آره صبر کن تو رانندگی و جاده میفهمی. گیرای با دیدن لیلا و رانندگیش کفری میشه میگه نگاه کن یه شب رفت پیش عایشه موند ببین چه ماشینی سوار شده. گیرای با عایشه تماس میگیره اما گوشی عایشه خاموشه که گیرای کفری تر میشه.اورکون به لیلا میگه من قبلا تورو دیدم؟ لیلا میگه نه منو ندیدی اگه دیده بودی منو از یاد نمیبردی. بوراک به اورکون میگه لیلا دوست یامانه و با چشم و ابرو یه چیزایی میخاد حالی اورکون کنه که لیلا میگه چرا با چشم و ابرو حرف میزنی چیز قایم کردنی نیست من دوست دخترسابق یامانم میرا هم میدونه تازه دیشب هم پیششون موندم. اورکون میگه فهمیدم رفیق توزلودره. لیلا میگه دیگه شبیه برادر شده.

لیلا که انگاری از برخورد اورکون خوشش نیومده قبل از رسیدن به مقصد از ماشین پیاده میشه و میگه من بقیه راهو پیاده میرم اورکون موقع رفتن لیلا هیکلشو برانداز میکنه*خاک توسرت*

شب تو خونه سلیم بچه ها تو خونه سلیم جمع شدن. مرت داره اطلاعاتی رو که از سلیم گرفته به بچه ها میگه . مرت میگه اون زمین و ساختمونش متروکه بود کسی هم تو اون اطراف نبوده ایلول میگه پس کسی صداشو نشنیده. مرت میخاد نحوه مردن طرف رو روی یامان پیاده کنه اما زورش به یامان نمیرسه. مرت میگه احتمالا اون آدم مثل یامان زورش زیاد بود. سلیم میاد پیش بچه ها میبینه که دوباره حرف قتله میخواد فرار کنه که مرت میگه بابا بیا ما دیگه ساکت میشیم داریم میگیم این قتل برنامه ریزی نشدهبود. بچه ها میگن این نمیتونه کار طرفای دعواش تو دادگاه باشه چون اونا نمیتونن وقتی خصومتشون معلومه اینکار بکنن کنان به سلیم میگه میخواهید پیش شما باشم سلیم میگه نه لازم نیست تو به کارات برس اندر دوتا محافظ گرفته. مرت میگه بابا مگه بیرول محافظ نداشته سلیم میگه نمیدونم شاید خبرشون نکرده بود شاید دیده با من قرار داره لازم نیست بهشون اطلاع بده

سوده داره از خونه بیرون میره همزمان کنان هم میخواد بره رستوران. سوده پیشنهاد میده تا یه مسیری میتونه کنانو برسونه.

مرت تو باغچه هم  دست از بررسی قتل برنداشته. میگه کسی میدونسته این میخاد سرزمین زمینها بره. ایلول میگه بسه شدی شرلوک هولمز چقدر حرف مرده میزنی مگه تو از مرده نمیترسیدی؟ مرت میگه  حرف مرده نزن J

کنان تو ماشین به سوده میگه چه خوش بو هستین چه عطر خوش بویی. سوده متعجب نگاهش میکنه. کنان میگه این عطر دیشبی نیست. سوده میگه جداً؟ کنان میگه شما خیلی خوشگلین. سوده ماشینو نگه میداره و میگه ببین پسر جون کار دیشب احمقانه بود دلم شکسته بود سعی نکن موضوع دیشب رو درک کنی من دیشب واقعاً واقعاً یه حماقت بزرگی رو کردم. کنان میگه باشه و ازماشین سوده پیاده میشه.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 لیلا میگه عایشه  حالش خوبه کیفش سرجاشه. گیرای میگه با کنان ملاقات میکنه؟ لیلا میگه نمیدونم . گیرای عصبانی میشه و میگه راستشو بگو ؟ لیلا میگه ایکاش کنان به عایشه رو بده و دوباره با همدیگه باشن پسر کارش درسته آدم درستیه دست از سر عایشه بردار در ضمن دیگه جلوی راه من سبز نشو من عایشه نیستم میگیرم اینجا حنجره ات رو تیکه تیکه میکنم. گیرای با حسن تماس میگیره . حسن جلوی رستوران ایستاده و داره به کنان نگاه میکنه. گیرای بهش میگه من میخوام حال این گیرای رو بگیرم. حسن میگه به من ربطی نداره داداش خودتون میدونید

اورکون یه وانت گلدون برای رستوران به عنوان کادو برده . اورکون به صدف میگه من میخوام دوستیمون از بیرن نره. اورکون به فاروق میگه با کنان مشکلی ندارین؟ فاروق میگه چطور مگه؟ اورکون میگه آخه حسن به من گفت کنان خیلی آدم جالبی نیست. فاروق میگه کنان مشکلی نداره ما ازش راضی هستیم اگه راضی نبودیم بیرونش میکردیم. فاروق به حسن نگاه میکنه و میگه اما تو هم از شرایط راضی هستی صدف با دوستش جمال صحبت میکنه بعد از تموم شدن مکالمه صدف با جمال ؛ فاروق ازش میپرسه خبر بدی شده؟ صدف میگه جمال با لنس روبرو شده. فاروق میگهلیلا میگه عایشه  حالش خوبه کیفش سرجاشه. گیرای میگه با کنان ملاقات میکنه؟ لیلا میگه نمیدونم . گیرای عصبانی میشه و میگه راستشو بگو ؟ لیلا میگه ایکاش کنان به عایشه رو بده و دوباره با همدیگه باشن پسر کارش درسته آدم درستیه دست از سر عایشه بردار در ضمن دیگه جلوی راه من سبز نشو من عایشه نیستم میگیرم اینجا حنجره ات رو تیکه تیکه میکنم. گیرای با حسن تماس میگیره . حسن جلوی رستوران ایستاده و داره به کنان نگاه میکنه. گیرای بهش میگه من میخوام حال این گیرای رو بگیرم. حسن میگه به من ربطی نداره داداش خودتون میدونید

اورکون یه وانت گلدون برای رستوران به عنوان کادو برده . اورکون به صدف میگه من میخوام دوستیمون از بیرن نره. اورکون به فاروق میگه با کنان مشکلی ندارین؟ فاروق میگه چطور مگه؟ اورکون میگه آخه حسن به من گفت کنان خیلی آدم جالبی نیست. فاروق میگه کنان مشکلی نداره ما ازش راضی هستیم اگه راضی نبودیم بیرونش میکردیم. فاروق به حسن نگاه میکنه و میگه اما تو هم از شرایط راضی هستی صدف با دوستش جمال صحبت میکنه بعد از تموم شدن مکالمه صدف با جمال ؛ فاروق ازش میپرسه خبر بدی شده؟ صدف میگه جمال با لنس روبرو شده. فاروق میگهپس بالاخره پیداش شد این که خبر خوبیه. صدف میگه بد یا خوبش بعداً معلوم میشه میگه خواسته منو ببینه. فاروق میگه یعنی احتمال داره که طلاقت نده؟ صدف میگه نمیدونم خدا لعنتش کنه اگه یه هفته دیرتر پیداش میشد این مسئله حل میشد

اندر داره از خونه بیرون میره. یامان و مرت در حال شستن ماشین هستن. اندر میگه سلیم رو تنها نزارید از خونه بیرون بره اما  بزارید فکرش راحت باشه. مرت میگه مگه اون تلفن از دستش میفته . مرت میره نزدیک اندر و میپرسه خبری از بیمارستان شد؟ اندر میگه چهارروز دیگه مونده نیتجه معلوم بشه

یامان موقع تمیز کردن ماشین یه جفت دستکش چرم پیدا میکنه از مرت میپرسه اینا برای داداش سلیمه؟ مرت میگه نه از کجا پیدا کردی؟ یامان میگه از صندوق ماشین پیدا کردم. یامانم دستکشهارو میشوره و روی بوته های باغچه پهن میکنه

سه چهار روز بعد مرت و اندر به شرکت میرن. مرت خودش به تنهایی وارد اتاق عاصم میشه. عاصم با دیدن مرت میگه خیره؟ تو اینورا پیدات نمیشد چی شد دیدن یامان اومدی؟ مرت میگه نه من برای دیدن شما اومدم اومدم که چیزی رو به شما نشون بدم.مرت کاغذ رو جلوی عاصم شکیب میگیره میگه بگیر نگاه کن شاید خوشت نیاد اما اینو بدون

اینکار همش تصمیم من بوده. عاصم پاکت رو باز میکنه و میگه نتیجه آزمایش دی ان ای بدون اینکه من بدونم تست دی ان ای دادین؟ مرت میگه شما هم خبر نداشتین حتی آدا هم خبر نداره حالا شما فکراتون رو بکنید و تصمیمتون رو بگیرید. عاصم رو به اندر میکنه و میگه کار تو هم بوده سلیم هم دست داشته حتماً؟ اندر میگه هیچ کس دیگه ای به غیر از ما سه نفر خبر نداره.مرت میگه بابا بزرگ عصبانی نشو. عاصم میگه چطور عصبانی نشم من دنبال اینم که جلوی فتنه های ریحان ارسن رو بگیرم انوقت دختر و نوه خودم برای من فتنه به بار میارن. مرت میگه میدونم چقدر برای خانواده و شرکت زحمت کشیدی اما آدا هم دخترته و اینو نمیتوتی ردش کنی.عاصم میگه اما آخرین باری که دیدینش بهتون گفت که نمیخواد جزئی از این خانواده باشه . مرت میگه میدونیم اما تو خوب میدونی اون دخترته و ما هم آدا رو دوست داریم شاید تو هم دوستت داشته باشی اما الان میبینم که منم دوست نداری از قیافه ات میفهمم اما یه کمی فکر کن شب میبینمت . راستی آدا هم استانبوله برای پارتی امشب دعوتش کردیم

آتالای به دیدن سلیم میره و میگه دوتا خبر دارم یکی از خبرها خوبه یکیش بد.سلیم میگه اول خبر خوب رو بدهآتالای میگه پلیس آلت قتل رو پیدا کرده ولی میگن خیلی به قاتل نزدیک شدن اما فعلا اطلاعاتی نمیدن. سلیم میگه خبر بده چیه؟ آتالای میگه تماسهایی که با شما گرفته شده از داخل همین منطقه ای هست که سکونت دارین تماس از یه منطقه نزدیک به شما بوده

دوست صدف جمال به دیدن رستوران میره. جمال به صدف میگه لنس پرید؟ صدف میگه فاروق مرد خوش تیپه.

شب پارتی شروع میشه. میرا ویامان میرقصن . میرا به یامان میگه فرار کردن نداریم. یامان میگه چشمات از چشمای من برندار.

اندر به سلیم میگه بابام نیومد. سلیم میگه مرت اختیار رو دست پدرت داد همه چیزو بهش گفته. اندرمیگه بازم ته دلم یه امیدی دارم. سلیم میگه ولش کن خودت اذیت نکن خواهرتو ببین که روزگارش خوبه با فاروقه

سوده میره یه ویسکی بگیره نزدیکه به کنان. کنان به سوده میگه اینم یکی دیگه ست؟ سوده میگه چی؟ کنان میگه بوی عطرو میگم. کنان با شیطنت درحالیکه انگشتش روی لبش میگه من عطر اولی رو بیشتر میپسندم.

هاله فضول شاهد این صحنه بود میگه خیره؟ کنان میگه چی خیره؟ هاله میگه حالا میخواهی آویزون سوده بشی؟ خاک تو سر اورکون به بوراک میگه چی شد؟ میاد؟ *منظورش لیلا بود*بوراک میگه نمیدونم بهش مسیج دادمدعوتش کردم اما خبری نشد. اورکون که چشمش به یامان و میرا میفته که درحال رقصیدن هستن میگه بیاد خیلی خوب میشه.

میرا به یامان میگه هفته بعد ماه ششمه. *فکر کنم منظورش ماهگرد دوستیشونه* میرا میگه نتونستم طاقت بیارم و گفتم. یامان میگه میدونم . میرا میگه میدونستم که میدونی. یامان میگه از کجا؟ میرا میگه راستشو بگم یا اونی که از دلم میگذره. یامان میگه اونیکه از دلت میگذره. میرا میگه هرروز که میگذره فقط نوشته شدن اسممو توی چشمات رو میبینم. یامان میگه نگاه کن. میرا میگه من سطر به سطر نوشته های قلبتو میخونم. یامان میگه عنوانشو بخون؟ میرا میخنده. یامان میگه دوستت دارم

مرت و ایلول با همدیگه مرقصن. مرت میگه چیکار کنم برم صد کیلو بشم. ایلول میگه تو برای من همینطوری شگفت انگیز هستی . مرت میگه تو انقدر خوشگل هستی که هر کاری کنم بازم کنارتو مثل میمون هستم

گولر*اگه اشتباه نکنم مادر توچه ست* میره سر میز سوده میگه خیلی شرمنده هستم نگران نباش من هرحرفی از جریانی که بین تو عاصم افتاده به کسی نگفتم عاصم در حقت ناحقی بزرگی کرد. سوده میگه چیزهایی که دیگران میبینن باعث پیروزی من میشه.گولر میگه یعنی تو عقب نشینی نکردی؟سوده میگه من بی عرضه نیستم من بازی رو مدیریت میکنم

میرا به یامان میگه بابام از کار کنان خیلی راضیه ببین از زندگیش درس گرفته تو دیگه به فکر زندگی خودت باش

باریش میره سراغ مرت و ایلول. باریش به مرت میگه یه شب بیا یه شام بیا خونه ما یه تلافی اون شامی که نیمه کاره موند یه شام چهارنفره خودمون. مرت میگه شایدم 5 نفره.

ماشین عاصم شکیب از راه میرسه. عاصم خودش در دیگه عقب ماشین رو باز میکنه و آدا از ماشین پیاده میشه . دختراش باور نمیکنن. صدف میگه من شاید مستم . سلیم میگه عاصم بیک برعکس چیزی رو که ازش انتظار داشتین رو انجام داد.

همه از این اتفاق خوشحالن اما خوشحالی دوام زیادی نمیاره چون ماشین پلیس از راه میرسه و مامور پلیس سراغ سلیم رو میگیره سلیم میره جلوی در رستوران و میگه من سلیم هستم چی شده؟ مامور پلیس میگه به جرم قتل بازداشت هستین

مامورها جلوی چشم همه دستبند به دستهای سلیم میزنن و سوار بر ماشین پلیس رستوران رو ترک میکنن.

 


 
 
منبع : mozhganfilm6.persianblog.ir
مطالب مرتبط :

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.