7813
محل تبلیغ شما
7813
محل تبلیغ شما

جزر و مد

خلاصه قسمت بیست و هشتم
سوده آدارو به همه معرفی میکنه عاصم بیک از این روبروشدن اصلا خرسند نشد. آدا میگه به همگی سلام مهمون غریبه قبول میکنید . صدف میگه این مهمونی برای همینه. یامان از که بوسه آدا شوکه بود هنوز داشت به کارهای آدا نگاه میکرد . میرا میگه خیره مثل اینکه این بوسه کوچیک اثرات بزرگی داشته. یامان میگه مزخرف نگو من اصلا متوجه وضعیت نبودم من واقعاً معذرت میخوام .

ایلول از مرت میپرسه این دختره کیه؟ مرت میگه اسمش آداست منم نمیشناسمش. سلیم به اندر میگه عزیزم خودت رو جمع و جور کن الان همه میفهمن که آدا کیه. صدف در حالیکه به سوده که به سراغ اورکون رفته بود نگاه میکرد گفت اون هدفش اصلا همین بوده اومدنش به اینجا نمیتونه تصادفی باشه

سوده به اورکون میگه تو این دخترو عمداً به اینجا آوردی.اورکون میگه هیچ ربطی نداره ما داشتیم از اینجا رد میشدیم. سوده میگه سرخود یه کارهایی میکنی اورکون اصلا خوشم نیومد آدا میره سراغ اندر و میگه امروز شمارو جلوی در خونه مون دیدم همدیگه رو دیدیم ولی با همدیگه آشنا نشدیم . اندر برای توجیه کارش میگه من برای یه کاری رفته بودم دیدن ریحان خانم. صدف میگه پس این بازید دوباره بود؟ آدا بهقیافه جدی عاصم بیک نگاه میکنه و خودشو معرفی میکنه در حالکیه دستشو به سمت عاصم بیک دراز کرده. عاصم بیک بهش دست میده و ازش دور میشه. مرت میگه مهم ترین دیدار انجام شد. ایلول میگه چه دیداری؟ مرت با آواز میگه نپرس نپرس. ایلول میگه تو چیزی رو از من قایم میکنی؟ مرت میگه از کجا فهمیدی؟ یامان مرت رو صدا میکنه. مرت میگه چی رو میخواهیم مخفی کنیم آخرش همه میفهمن . این آداست خاله منه. هاله که از فاصله نزدیک ایستاده بود حرفهای مرت رو شنید که گفت آدا دختر عاصم شکیب کایاست که بعد از سالها فهمیدیم. یامان میگه بچه ها این یه راز خانوادگیه. هاله از پشت سر مرت میگه چطوری؟  .. هاله با این کارش میفهمونه که من از رازتون با خبر شدم

آدا میره پیش اورکون میگه اگه از اینجا موندن راضی هستی بیا برقصیم. اورکون قبول میکنه. همه با آدا و اورکون نگاه میکنن. مرت به ایلول میگه ریحان ارسن وجود دخترشو از همه مخفی کرده بود واقعیت رو به کسی نگفته بود حتی دخترش. میرا از رستوران بیرون میره. عاصم شکیب که عصبانی بود به خونه اش برگشته . با ریحان ارسن تماس میگیره و میگه اگه تو میخواهی رو بازی کنی منم تا ته بازی میام. ریحان میگه چی میخواهی؟ عاصم میگه تستدی ان ای. ریحان میگه من اینکارو نمیکنم فراموش کن. عاصم میگه اگه میخواهی آدا دختر من باشه باید تست بده. ریحان میگه اینکار لازم نیست آدا فقط دختره منه نباید ناراحتش کنی. عاصم میگه حرفاتو باور نمیکنم دخترت چند دقیقه پیش جلوم سبز شد بهم دست داد مادر و دختر دارین با من بازی میکنید اما منو اشتباهی انتخاب کردین من تو این بازی نمیام

یامان میره پیش میرا لب ساحل میگه عزیزم بیا بریم تو. میرا میگه اینجا خوبم. یامان میگه تو الان عبوس و ناراحتی؟ میرا میگه من عبوس نیستم. یامان میگه بگو چی ناراحتت کرد. میرا میگه از اون دختره خوشم نیومد هر کی میخواد باشه با اینطور وارد شدنش منو ناراحت کرد. یامان میگه اون یه کار شوخی مزخرفی کرد یه بازی بدی کرد خودشم گفت. میرا میگه خودتو جای من بزار اون دختره میخواد بیاد به خونه شما رفت و آمد کنه دختر بی ملاحظه که حدشو نمیدونه. یامان میگه تو به من حسادت میکنی. میرا میگه بله حسادت میکنم این چه مشکلی داره؟ من این راحتی تورو درک نمیکنم تو با اینکارهات اینو هزار دفعه به یاد من میاری. یامان میگه باشه خوب من باید آماده باشم که کسی نیاد منو ببوسه باید آماده باشم ببخشید. میرا میگه هرکسی به غیر از منباید ازت دور باشه من از صورتت پاک میکنم لبهایی که لبهای تورو بوسیده. یامان میگه لبهای منو یا اونو؟ میرا لبهای اونو.

بچه ها آدا رو دوره کردن ازش سوال میپرسن. هاله ازش میپرسه کی اومدی؟ آدا میگه دیروز صبح اومدم. داروک میگه چطوری با اورکون آشنا شدی؟ اورکون میگه با ریحان ارسن جلسه داشتم آدا همراهش بود اینطوری آشنا شدیم. ایلول میگه چه خوب که ازینورا رد شدین. هاله با کنایه میگه آره چه خوب که ردشدی وگرنه ما نمیدونستیم که تو هستی. مرت که داره احساساتش فووران میکنه میگه مثل اینکه ما چهل ساله تور میشناسیم مثل یه دوست… خونم برات جوشید مثل یه فامیل . آدا میگه منم شمارو دوست دارم. ایلول میگه دوباره ببنیمت یه برنامه ریزی بکنیم . آدا میگه منم دوستتون دارم.

گوشی آدا زنگ میزنه . آدا میگه با من تماس گرفتن برای اینکه خونه برم باید بریم. آدا و اورکون خداحافظی میکنن

ایلول بعد از رفتن آدا میره سراغ برن تخلیه اطلاعاتی J برن میگه عاصم بیک هم دیروز از وجود دخترش با خبرشده و اصلا هم خوشحال نیست. ایلول جا میخوره.برن میگه اورکون با آوردنش به اینجا اشتباه بزرگی کرد مامانم داشت قلبش وایمیساد

میرا به یامان میگه من فکر نمیکنم این قضیهتصادفی باشه شاید اورکون نقشه کشیده از قصد دختره رو پیش تو فرستاده برای اینکه میونه منو تو رو بهم بزنه. یامان میگه از کجا معلوم از اون هرکاری برمیاد. میرا میگه همش داره خودشو آماده میکنه به ما ضربه بزنه از آدمهایی که خوشم نمیاد داره به سمت ما هدایتشون میکنه یکی ناپدری تو و حالا دختر ریحان ارسن آدا . یامان میگه یواش . .. آدا از پشت سر میرا میگه اسم خودمو شنیدم؟ در مورد من صحبت میکنید؟ میرا میگه اینطوری دوست داشتی باشه؟ آدا میگه نه اما اگه میفهمیدم خوب بود. میرا میگه خوشحال میشدی اما اینجا کسی به تو علاقه نداره که در موردت صحبت کنه. آدا میگه شما یه گروه عجیب و غریب هستی یه سری تون انقدر گرم *نگاهش به مرت بود که از شیشه به آدا دست تکون میداد* ویه سریتون انقدر دور. میرا با حرص به اورکون میگه داری میری؟ اورکون میگه آره شب بخیر. آدا رو به یامان میگه ناراحت کردن مردم عادت همیشگیم نیست دوباره معذرت میخوام میبنمت . یامان میگه میبینمت. میرا با عصبانیت به یامان نگاه میکنه * که چرا به جای خداحافظی گفت میبینمت* . آدا وقتی از میرا و یامان دور شدن به ا ورکون میگه این دختره حسودی میکنه. اورکون میگه آره دوست دخترسابق منه.آدا میگه آآآها به تو حسودی میکنه.

یامان دنبال میرا میره داخل رستوران میگه دیگه ادامه ندیم به قول معروف کشش ندیم. میرا میگه نه قرار نیست ادامه بدیم. میرا برای یامان میرقصه میگه اینطوری؟ یامان میگه نمیدونم توجه نکردم. میرا میگه دروغگو .میرا دست میندازه به کاپشن یامان و اونو به سمت خودش میکشه . یامان میگه من دروغ نمیگم پرنسس. میرا میگه پس حرفای گذشته رو میزنی

اورکون، آدا رو به خونه میرسونه . آدا میگه خیلی بهم خوش گذشت از اینکه منو از خونه فراری دادی تشکر میکنم. اورکون میگه منم خیلی دوست دارم دوباره ببینمت. آدا میره سمت خونه ریحان جلوی در خونه منتظرشه. ریحان میگه داری چیکار میکنی؟ آدا میگه مامان امروز یه روز خوب داشتم کوفتم نکن . ریحان میگه برای چی رفتی اونجا؟ اورکون تورو به زور برد؟ اون اصرار کرد راستش بگو؟ اون تور وارد اون آدما کرد. آدا میگه کسی منو به زور نبرد پارتی رو دیدیم وارد شدیم خیلی خوب بود یه سری آدم دیدم آشنا شدم چرا عصبانی میشی؟ ریحان میگه تو دوست به اندازه کافی داری بیشترش لازم نیست. آدا میگه من تورو نمیشناسم نمی فهمم. ریحان میگه دیگه اون آدمهارو نمی بینی. آدا میگه چه مسئله ای با اونها داری؟ من

اولین بار از اومدن به اینجا لذت بردم اولین بار از تفریح لذت بردم چرا میخواهی از دماغ بیاریش. ریحان میگه فردا برمیگردی. آدا میگه من برنمیگردم هنوز از تعطیلاتم مونده. ریحان میگه برمیگردی دیگه هم حق نداری منو اینطوری محاکمه کنی تا نگفتم حق نداری برگردی. آدا میگه برمیگردم خدا لعنتت کنه میرم دیگه پیشت برنمیگردم

هاله فضول عالم و آدم از وجود دختر ریحان و عاصم باخبر میکنه.

آدا میره تو اتاقش که چمدونشو آماده کنه. عاصم با سوده تماس میگیره میگه تو هنوز پارتی هستی. سوده که با برن برگشته خونه و جلوی دره میگه نه من برگشتم خونه . برن با دیدن مکالمه سوده به خونه میره. عاصم به سوده میگه فکر خرابه خودم با خودم درگیر هستم نیاز دارم که با کسی صحبت کنم میتونی بیایی؟ سوده میگه البته همین الان میام. سوده به برن میگه یه کاری با عاصم دارم الان باید برم. برن میگه اونم تو این ساعت؟

اندر داره برای خواب اماده میشه داره از خواهرش تعریف میکنه. اندر میگه از وقتی که وارد پارتی شد همه رو تحت تاثیر خودش گذاشت. سلیم میگه از این جهت مثل صدفه . اندر میگه خوب خواهرشه. سلیم میگه ظرافتشو هم به تو رفته خوشگله و شیرینش به مادرش هم رفته .اندر میگه افاده هاشم به مادرش رفته و تو این میون اون ریحان فرصت رو غنیمت دیده بود با تو دوباره تماس گرفته . سلیم میگه نگران دخترش بود که تماس گرفت. اندر میاد پای تخت میگه تو منو گوزل زدی تا بحال؟ از اون روزی که با همدیگه اشنا شدیم تا با زنی بودی از همون زمان دانشگاه؟ سلیم با قیافه جدی میگه صبرکنم ببینم و شروع میکنه با انگشتاش شمردن . اندر شاکی میشه و پشتشو به سلیم میکنه و میخوابه. سلیم میره سمت اندر و میگه تو امروز خیلی خسته شدی فکرهایی که تو سرت هست دمهاشون به همدیگه خورده با همدیگه درگیر شدن آخر این هفته زنمو بردارم یه تعطیلات ببرمش یه کمی بهش برسم غذاهای خوب براش درست کنم خوب ماساژش بدم هر چی که دلش بخواد. اندر برمیگرده به سمت سلیم میگه کجا بریم سلیم میگه نمیدونم با بچه ها هم میشه. اندر میگه آره برای بچه ها هم خوبه به کارشون میاد اما کنان نه کنان نیاد . سلیم ناراحت میشه و میخوابه

بچه ها هنوز تو پارتی موندن. میرا تنهایی یه آهنگی میخونه*معصوم دی میز هیچ بیرمیز…. اللر گوناهکار دیلرگوناهکار…دنیاگوناهکار* یامان هم براش گیتار میزنه . آدا و داووک برای همین چشم و ابرو میان  به همدیگه عشقولانه نگاه میکنن.J بعدش از تموم شدن خوندن میرا بچه ها بهش میگن خیلی خوب بود فاروق میگه شما میتونید سلاح مخفی ما باشید و شبهای خاص بیایید روی سن. یامان میگه چرا که نشه. میرا میگه صدف کجاست؟ کنان میگه صدف خانم از رستوران خارج شدن

صدف میره خونه که پدرش تنها نباشه . اما با دیدن ماشین سوده شاکی میشه میگه بازم این…

عاصم خان عصبانیه داره با سوده حرف میزنه میگه این چه جرات و جسارتی که داره خجالت هم نمیکشه تازه دخترشو وسط خانواده من میفرسته عجب زن پستیه وقتی بهش گفتم آزمایش جا خورد. سوده دست عاصم رو میگیره و میگه اما بازیش بهم خورد تا شما نخواهید اگه تا الان دختری به اسم آدا تو زندگی شما نبود اگه شما نخواهید از این به بعد هم نخواهد بود

سلیم و اندر خوابیدن که ریحان بی موقع تماس میگیره. سلیم رد تماس میزنه. اندر میگه ریحانه؟ چرا جوابشو نمیدی؟ سلیم میگه چونکه نمیخوام جوابشو بدم نمیخوام وسط این قضیه باشم نمیخوام خوابم بپره چونکه فردا یه دادگاه مهم دارم. سلیم که خواب کوفتش شد توی رختخواب میشنه و میگه خوابم پرید. اندر هم پشتشو به سلیم میکنه و میخوابه و میگه به ریحان زنگ بزن فاروق از بچه ها جلوی در رستوران خداحافظی میکنه.کنان به عایشه نگاه میکنه و میگه خودشو چی گرفته؟ یامان میگه دختر با دیدن تو تعجب کرد . کنان میگه باشه من دیگه با اون کاری ندارم مجازاتشم کشیده.

مرت و ایلول میگن ما داریم میریم خونه. یامان میگه من کارم تموم نشده اینجا کمک کنم اینجارو جمع و جور کنیم میام. میرا میگه پس منم با مرت اینا میرم. کنان به یامان میگه برو تنها نزارش تا خونه ببرش من خودم کارهارو انجام میدم. یامان و میرا به سمت خونه میرن. یامان آهنگی که میرا خوند رو زمزمه میکنه بیگناه نیستم هیچ کدوممون. میرا میگه نه تو گناهکاری که تو یه شب از طرف دوتا دختر بوسیده شدی. یامان جدی میگه نه یه دختر. میرا یامان میبوسه و میگه دوتا دختر

سوده به عاصم میگه امروز دیگه خودتون رو داغون نکنید بخوابید فردا صبح با وکیلها جلسه بزارین برای اینکه به این قضیه بتویند رسیدگی کنید و فکر کنید باید سلامت باشید.عاصم که از حرفای سوده شنگول شده میگه امشب رو اینجا بمون. سوده میگه با توجه به این پیشنهاد جذابتون متاسفانه نمیتونم اینجا بمونم فراموش کردین من دو تا دختر دارم هرطوری که بخوام نمیتونم بگردم حتی اگه شما باشید فاروق و عایشه دارن به سمت خونه میرن.عایشه از فاروق میپرسه کنانقراره که اینجا بمونه و کار کنه؟ فاروق میگه بستگی به کار خودش داره. فاروق درحالیکه داشت با عایشه صحبت میکرد ماشین سوده و خود سوده و عاصم رو جلوی در خونه عاصم میبینه.

عایشه وقتی وارد خونه میشه میبینه که صدف جلوی در خونه نشسته منتظره. *صدف به خاطر اینکه سوده خونه عاصم بود رفته خونه فاروق*

عاصم موقع بدرقه سوده میگه تنها کسی که ازش خواستم پیشم بیاد تو بودی و تو هم اومدی پیشم اینو فراموش نکن ما تو راه درستی هستیم. سوده میگه آره درسته همین مهمه. سوده عاصم رو میبوسه موقعی که از عاصم جدا میشه چشمش به فاروق میفته که داره نگاهشون میکنه

فاروق به خونه میره عایشه میگه صدف منتظر ما بوده که خونه بیاییم حالا هم رفته خوابیده

مرت ایلول رو به خونه میرسه. مرت میگه تو برو خونه نمیخوام به خونه تون نزدیک بشم حسهای پدرت تحریک بشه. ایلول میگه حسهای بابام مهم نیست  حسهای من مهمه. مرت ذوق میکنه از موتور پیاده میشه . مرت میگه من نمیخوام مثل بابام و پدربزرگم بشیم . بیام خواستگاریت بهم حرفهای بدی بزنه. ایلول میگه برای خواستن من میایی. مرت میگه چیه برای خواستنت نیومده میخواد تورو بده بگه ببرش ببرش. ایلول میگه یعنی داری به من پیشنهادازدواج میدی؟ مرت میگه اونم میشه بالاخره دستور و امر خداست البته اگه بابات میونه مارو بهم نزنه. ایلول میگه کسی میونه مارو نمیتونه بهم بزنه

ایلول وارد خونه میشه. باریش میگه زود پارتیتون تموم شد. ایلول میگه آره. باریش میگه خوش گذشت؟ ایلول میگه اگه با مرت بد تا نمیکردی خیلی بهتر میشد. ایلول میگه اولین بار از یکی انقدر خوشم اومده و شما اینطور باهاش رفتار میکنید. باریش میگه مرت برات مهمه؟ ایلول میگه بله . باریش میگه پس تو هم میدونستی غامزه برای من مهمه و باهاش اون رفتارو داشتی.ایلول میگه تو دونسته با مرت بدرفتار میکردی به خاطر اینکه به من درس بدی باهاش بدرفتار میکردی قلبشو شکوندی باور نمیشه

باریش به اتاق میره پیش غامزه. غامزه میگه من یه تصمیمی گرفتم میخوام یه مدت پیش مادرم زندگی کنم میخوام از هردوتون یه مدت دور باشم . باریش میگه این چه حرفیه که میزنی یه چنین چیزی نمیشه. غامزه میگه من واقعا به این احتیاج دارم . باریش میگه ایلول بچه ست نمیدونه چیکار میکنه به خاطر حرفهای اون میخواهی منو مجازات کنی . غامزه میگه علت تصمیم من ایلول نیست تو هستی تو هروقت میخواستی رابطه ما دوتا رو درست کنی و وارد رابطه ما شدی رابطه ماخرابتر شد من ایلول رو دوست دارم ایکاش اونم منو دوست داشت اما خوب اینطوری نشد به خاطر اینکه یه خانواده بزرگ تر بشیم این بچه رو خواستم. باریش میگه خوب نرو . غامزه میگه یه کمی نفس بکشیم همه مون. ایلول مادر داره نمیخواد من مادرش باشم من مادر خواهر و بردارش باشم کافیه

میرا و یامان جلوی در خونه رسیدن . میرا میخواد بره تو خونه اما نمیتونه از بوسیدن یامان دل بکنه. یامان میگه باشه بسه برو. میرا میره اما دوباره برمیگرده و یامانو میبوسه. یامان میگه بسه. میرا میگه میخوام بوسه های اون دختررو فراموش کنی. یامان میگه فراموش کرده بودم اما تو دوباره حرفشو میزنی یادم میندازی. سوده به جلوی در خونه میرسه. میرا ویامان با دیدن سوده از همدیگه جدا میشن . یامان شب بخیر میگه و فرار میکنه و میرا هم سریع فرار میکنه تو اتاقش. سوده وارد خونه میشه میرا رو صدا میکنه. میرا میگه من خوابیدم و از پله ها فرار میکنه.

کنان تو رستورانه کارها تموم شده . تازه دست برده به گیتار یامان که یامان باهاش تماس میگیره و میگه کار تموم شد؟ کنان میگه آره تموم شد دارم برمیگردم خونه ایلول با میرا تماس میگیره . میرا میگه چه خبر؟ ایلول میگه تو خونه دعوا شد. میرامیگه خوبه دو دقیقه تنهات گذاشتم. ایلول میگه فردا غامزه میخواد خونه رو ترک کنه. میرا میگه باز چیکار کردی به این زنه؟ ایلول میگه من کاری نکردم خودش با بابام صحبت میکرد میگفت تو باعث میشی میونه من و ایلول بهم بخوره یعنی اگه بغلش میکردم صمیمیشو احساس میکردم. میرا میگه زنده باد ایلول غامزه رو دوست داره. ایلول میگه اینطوری نیست انگار تو تله افتادم. میرا وقتی داشت با ایلول صحبت میکرد سایتها رو نگاه میکرد که چشمش به دسته گل هاله میفته که خبر دختر عاصم شکیب رو پخش کرده

صبح آدا داره وسایلاشو جمع میکنه که بره . ریحان میگه برو که از درست عقب نمونی دفعه بعد که اومدی تلافی میکنم. آدا میگه دفعه بعدی در کارنیست. ریحان میگه خودم تونستم میام بهت سرمیزنم. آدا وقتی از خونه خارج میشه چندتا خبرنگار جلوی خونه میبینه. خبرنگارها میگن میشه از دخترتون که عاصم کایا دارید بگید؟ ریحان میگه این مزخرفات چیه؟ آدا رو میفرسته توی خونه . آدا به خاطر رفتارهای ریحان به سوالهای خبرنگارها شک نمیکنه اشکش درمیاد میگه اینا چی میگن چی شده به من میفهمونی؟ ریحان میگه بهت میفهونم همه رو بهت میگم عاصم تو شرکت داره به اورکون میتوپه میگه اینا زیرسرتوست چرابه مهمونی که دعوت نشده بودی اومدی؟ اورکون میگه ما صدای موزیک رو شنیدیم اومدیم . اورکون درحالیکه داشت به سوده نگاه میکرد گفت من نمیدونستم که آدا دختر شماست. صدف و اندر میگن عکس رو چی؟یه عکس انداختی و به رسانه ها ارسالش کردی. اورکون میگه به من هیچ ربطی نداره. عاصم میگه به هرحال به من ضرر زدی خیلی از چشمم افتادی. اورکون میگه من مثل یه بچه از شما تمکین نمیکنم

اورکون عصبانی از اتاق عاصم بیرون میاد. یامان که داشت ماکت یه پروژه رو به اتاق عاصم میبرد اورکون به ماکت میخوره و ماکت میشکنه . یامان میگه چیکار میکنی؟ با همدیگه گلاویز میشن. اندر و صدف از اتاق بیرون میان یامان واورکون رو جدا میکنن. اندر به اورکون میگه باشه مشکلی نیست. عاصم که قاطی کرده چشمش به یامان میفته میگه همش زیرسرتوست. یامان میگه من چیکار کنم اون به من خورد . عاصم میگه به خاطر دشمنی اورکون با تو و اینکه من ضمانت پروژه توزلودره رو قبول نکردم فقط به خاطر تو قبول نکردم و اورکون هم برای همین رفت سراغ ریحان با اون شریک شد و اونم اغفالش کرد و همچنان داره گولش میزنه بعد از رفتن اورکون عاصم میگه حالا باید چیکار کنیم؟ سوده میگه بهترین کار انجام آزمایش DNA هستدخترا با همدیگه بیرون رفتن. ایلول میگه بعد از سالها بفهمی که پدرت اونی که فکر میکردی نیست خیلی رذالت و بدبختی بزرگیه. میرا میگه از اون بدتر مادرت هیجده سال تو صورتت نگاه کنه و  بهت دروغ بگه ایلول میگه اصلا نمیخوام جای اون دختره باشم.

آدا کفری از خونه بیرون میزنه. ریحان دنبالش میره و میگه آدا گوش کن چی میگم بهت التماس میکنم. آدا میگه ازت نفرت دارم و ریحان رو هل میده

ریحان مجبور میشه با اورکون تماس بگیره.ریحان میگه آدا خونه رو ترک کرده میترسم بلایی سرخودش بیاره. اورکون میبینه که آدا پشت خطشه . اورکون میگه شما نگران نباشید من پیداش میکنم. اورکون تماس آدا رو جواب میده آدا میگه میخواد ملاقاتش کنه

میرا میخواد بعد از نهار از دخترها جدا بشه که دخترا میگن بمون میرا میگه یامان امروز زودتر از کار برگشته خونه میخوام برم پیشش. ادا میاد میگه من کار مهم دارم بمون یه صحبت مهم هست افکارم قاطی پاتیه. توچه میگه چه چیزی شده؟ ایلول میگه یه چیزی مثل داووک . ادا میگه به من نزدیک شده . ایلول میگه چقدرم قشنگ بهش نزدیک شده. میرا به ایلول میگه تو هم خبر داری؟ ایلول میگه از دیشب. توچه میگه از کی اینطوری شده؟ ادا میگه از جریان کوه…عایشه با سوده تماس میگیره اخبار شب قبل خونه فاروق رو تحویل سوده میگه تا اومدن ما صدف وارد خونه نشده بود بعدشم تو اتاقهای جدا از همدیگه خوابیده بودن اتفاق دیگه ای نبوده. عایشه به سوده میگه میشه یه خواهشی بکنم کنان نامزد قبلی منه فاروق بیک نمیدونه که چطور آدمیه کنان اونطور که به نظر میرسه نیست دردسرهاش دنبالشه . سوده میگه اینا کار منه خودم میدونم تو به کارت برس

اندر با مرت تماس گرفته . اندر میگه میخواهیم بریم یه تعطیلات میخوام شما هم با من باشید. مرت میگه نمیشه من دانشگاهم داره شروع میشه یامان هم قبول نمیکنه نمیاد میخواد کنار کنان باشه. اندر میگه میخواستم تنها نباشین. مرت میگه ما تنها نیستیم کنان با ماست آآآ حالا فهمیدم تو نمیخواهی ما با کنان تنها باشیم.

سلیم از دادگاه بیرون میاد . وکیل طرف مقابل میاد بیرون دنبالش میگه طرف من میخواد که باهمدیگه تفاهم کنیم. سلیم میگه تفاهمی در کارنیست باید عدالت اجرا بشه و به سزای عملش برسه. وکیل طرف مقابل*رفعت* میگه بعضی وقتا تفاهم بهتر از اجرای عدالته. سلیم میگه تو هنوز منو نشناختی؟ رفعت میگه من تو رو خوب میشناسم من نگران اون چشمای آبیت هستم. سلیم میگه منو الان تهدید میکنی؟رفعت میره پیش موکلش. موکلش میگه چی شد؟ رفعت میگه هیچی قبول نمیکنه که تفاهم کنیم. موکل میگه اگه به جای تو خود سرز رو وکیلم کرده بودم الان خیلی وقت بود که این پرونده رو برده بودم. رفعت میگه باعث کش اومدن این پرونده من نیستم خود سرزه.

سلیم گوشیشو نگاه میکنه ریحان بیشتر از بیست دفعه باهاش تماس گرفته.

یامان میره دیدن کنان. کنان میگه امروز زود کارو تعطیل کردی. یامان میگه امروز تو شرکت یه کمی قاطی پاتی بود. کنان میگه به خاطر دیشب؟ کنان میگه آدمای اینجا هم برای خودشون دردسرهای خودشونو دارن. یامان با دیدن هاله جا میخوره هاله از رستوران بیرون میاد میگه من به خاطر دستشویی اومده بودم اینجا .هاله خداحافظی میکنه و میره یامان به هاله نگاه میکنه. کنان میگه همونطوری که خودش گفت بود. یامان میگه تو چه جور آدمی هستی مثل مغناطیس هستی همه بلاها رو از به خودت جذب میکنی فوراً. کنان میگه این چه بلایی میتونه باشه؟ این دختر مثل پارچه اعلاء میمونه.یامان میگه یه کلمه بهت بگم این آدم تو بین این آدمها غیرمتعادلترین آدمه دوروبرش نباش. کنان میگه نگران نباش همه چیز تحت کنترل منه.اورکون به محل قرارش با آدا میرسه . آدا وقتی اورکون رو میبینهیه سیلی به اورکون میزنه و میگه تو میدونستی منو از قصد به اونجا بردی. اورکون میگه منم نمیدونستم از اینترنت فهمیدم. یه کمی منطقی رفتار کن اگه آروم بمونی من هر چی که میدونم بهت میگم. آدا قبول میکنه به حرفهای اورکون گوش بده. اورکون میگه اگه خاطرت باشه تو خواستی که به اون رستوران وارد بشی و من اصلا دوست نداشتم به اون رستوران برم

یامان به خونه میرسه. پستچی جلوی در خونه سوده داره بسته هارو میده . به یامان میگه تو هم نامه داری . یامان نامه خودشو میگیره و پستچی به خدمتکار سوده میخواد یه مجله موسیقی بده که یامان میگه نگیر به این دست نزن الان با داداش سلیم تماس میگیرم.یامان با میرا تماس میگیره میرا میگه تو راهم دارم برمیگردم عشقم . یامان میگه اومدی با همدیگه صحبت میکنیم. میرا میگه چیزی شده چرا صدات مضطربه. یامان میگه برات دوباره یه مجله ارسال شده

ایلول میره خونه

خدمتکار میگه غامزه رفت با یه ساک رفت. ایلول میگه با یه ساک کوچیک رفت؟ خدمتکار میگه آره با یه ساک کوچیک . ایلول خودشو میزنه کوچیک علی چپ میره سراغ باباش میگه بابا غامزه رفته پیش مامانش چی شده مامانش مریض شده

ایلول میره خونه سلیم.بچه ها پیش یامان هستن به خاطرمجله ای که دوباره ارسال شده. یامان میگه ایندفعه از جای قبلی ارسال نشده این آدم داره با احتیاط کار میکنه. میرا میگه این کار تان نمیتونه باشه خروج از بیمارستان برای اون ممنوعه. مرت میگه اونیکه اینکار و انجام میده میدونه که هدفش چیه؟ میرا میگه کدوم آدم مریضی اینکارو میکنه؟ مرت میگه اول به ذهن من تان میاد بعدش هاله و اورکون

ایلول میاد پیش بچه ها میگه غامزه برای مدتی خونه رو ترک کرد. مرت میگه جریان این مجله رو باید به بابام خبر بدیم. یامان میگه باید به یه نفر دیگه هم بگیم باید به مادرت و خانواده ات هم این خبرو بدی اونا هم دیگه باید بدونن.این دیگه شوخی نیست. یامان میگه باید برم پیش کنان . میرا میگه مگه الان پیشش نبودی؟ یامان میگه مامانم نامه داده

پسره پرستار بازم به دیدن تان میره . داره آموزش پیانو زدن میبینه. تان به قدیر میگه یه مدت استراحت میکنیم مزه سورپریزها هم از بین نره. یه مدت تمرین نداریم اگه بفهمن دیگه نمیشه با همدیگه تمرین کنیم تو که میخواهی دوباره با همدیگه درس بخونیم قدیر میگه البته . تان میگه پس باید رازمون مخفی بمونه

ریحان رفته دیدن سلیم . ریحان میگه عاصم الان مشغول با وکیلاش برای درخواست تست DNAسلیم میگه خوب میخواد مطمئن بشه که آدا دخترشه یا نه یا یه بازی زیر این قضیه هست. ریحان میگه این بازی نیست . سلیم میگه من میدونم که این بازی نیست اما عاصم اینو  نمیدونه اونم به فکر خودشه. ریحان میگه برای من مهم نیست که عاصم به چی داره فکر میکنه من فقط به فکر دختر خودم هستم میخوام ازش دفاع کنم

اندر داره از شرکت بیرون میاد که منشی عاصم میاد به اندر میگه یه مهمون دارین که تو پارکینگ منتظر شماست. اندر میگه کی هست؟ اندر میره پارکینگ. اورکون آدا رو با خودش آورده. آدا جلو میره میگه تو خواهر بزرگ من هستی. دیروز تو به خاطر من کنجکاو بودی حالا امروز من که فهمیدم کی هستم در مورد تو کنجکاو شدم

یامان میره جلوی در بیمارستان. که بتونه یه اطلاعاتی ازتان بگیره اما چیزی عایدش نمیشه.نگهبان میگه ساعت ملاقات تموم شده اجازه ورود ندارید.قدیر با دیدن یامان سریع از محل دور میشه . مامانش میگه به چی نگاه میکنی قدیر میگه چیزی نیست.

تان میره پیش دکتر بیمارستان. دکتر میگه خوب به نظر میایی.تان میگه آره خودم خیلی خوب میبینم الان. الان همه چیزو خیلی روشن میبینم. دکتر میگه تو این چند روز خواب و رویا میبنی؟ تان یاد لحظه هایی که با میرا داشتهمیفته . به دکتر میگه پرواز میبینم اما پرواز نمیکنم پنجره ها برام باز شده بوی بهار به داخل میاد خودمو تو خواب لب ساحل میبینم.خیلی قشنگ بود

فاروق میره رستوران به کنان میگه دنبال کار جدید برای خودت باش. کنان میگه چیزی شده؟ فاروق میگه نه صدف از کارت خیلی راضیه. اما یه سری از مسائل هست. کنان میگه به خاطر عایشه که پیش شما کار میکنه یامان به من گفت پیش شماست اما باشه ممنون که  خبر دادین.

یامان و کنان دارن بساط منقل و کباب آماده میکنن. یامان جریان رفتنش به بیمارستان رو تعریف میکنه میگه اگه رفتن به داخل سخت باشه خروج از اون محل هم سخته. اما حواستون باشه کسی نفهمه که من بیمارستان رفتم. کنان به میرا میگه تو به خانواده ات خبر دادی که چی شده؟ میرا میگه آره به مامانم گفتم گفت باید خونه رو امن تر کنم به بابام خبرداد خیلی کم چشماش روی من بود بدتر هم شد.یامان میگه چیزی نگو درستش همینه. میرا میگه شما چیکار کردین دیروز جواب نامه رو نوشتین؟ کنان میگه چه نامه ای؟ یامان میگه نامه مامان اومده بود. میرا میگه مگه تو امروز نرفتی نامه رو به داداشت بدی؟*یامان به جای اینکه پیش کنان بره رفته بود بیمارستانی که تان بستری بود*

تو همین حین آدا با اندر و سلیم  وارد خونه میشه. شب اندر و صدف با آدا صحبت میکنن. اندر میگه صدف برای اولین باره که انقدر طولانی تو استانبول مونده یه چیزهایی رو میخواد عوض کنه. آدا میگه منم خیلی دوست دارم که تو استانبول بمونم حالا که دیگه مامانم دلیلی برای ترس نداره. صدف میگه من لندن رو با جای دیگه عوض نمیکنم.اندر میگه نزدیک بودن به خانواده هم مهمه. آدا میگه شما شبیه همدیگه هستین. صدف میگه اندر شبیه مادرمه من شبیه بابام هستم.

سلیم با ریحان تماس گرفته. سلیم میگه آدا گفته که فردا میخواد برگرده اما فکر کنم قبل از برگشتن میتونی باهاش صحبت کنی. سلیم بعد از صحبت با ریحان به کنان میگه فردا بریم با من بعد از اینکه کارم تو دفتر تموم شد تو دفتر امنیت رو امضاء کنی.

بچه ها تو آشپزخونه دارن شام میخورن. مرت میگه خاله کوچیکم خیلی بامزه و شیرینه یامانم هم میخنده و تایید میکنه میرا از تایید یامان خوشش نمیاد .

عاصم به خونه سلیم میاد. دوخترا دارن با همدیگه حرف میزنن و بهم دیگه نگاه میکنن که کجای بدنشون به همدیگه شبیه هستش و میخندن . مرت میگه بابابزرگم اومد عاصم وارد سالن میشه.صدف میگه بابا ماهم داشتیم در مورد تو صحبت میکردیم.عاصم میگه منم شکی نداشتم.سلیم میگه نمیخواهی به مهمون ما سلام بدین . اندر میگه بابا آداست. عاصم میگه آدمهایی که اینجا هستن رو میتونی گول بزنی خانم کوچولو اما منو نمیتونی گول بزنی.

بچه ها از آشپزخونه بیرون میرن و جلوی اتاق یامان منتظر میمونن.

عاصم میگه به مادرت بگو من به بازی شماها وارد نمیشم. نتیجه آزمایش دی ان ای رو تو زمان کوتاهی میخوام. آدا بلند میشه میگه یعنی تو بابای منی؟ عاصم میگه هنوز چیزی اثبات نشده. آدا میگه منم اینو نمیخوام آزمایش دی ان ای نمیدم بابای من فقط لونت ساواشاره . عاصم میگه من گول این حرفهارو نمیخورم از کجا معلوم که دوروزه دیگه بیایی و دوباره دعوای اثبات پدرو فرزندی راه بندازی. اندر میگه بابا اینطوری حرف نزن. آدا میگه من هر شکلی که بخواهید برای حرفهام تضمین میدم. عاصم میگه تو هجده سال تمام داری پس میتونی کارهای تفاهم قانونی رو انجام بدی. سلیم میگه من وکیلت میشم . آدا میگه من وکیل نمیخوام. سلیم میگه نه نمیشه مادرت هم نمیزاره.آدا رو به عاصم میگه من از تو بیشتر تورو نمیخوام. عاصم میگه باشه من جوابمو گرفتم.
آدا میخواد بره اما اندر نمیزاره. میگه امشب جایی نمیری فردا قراره برگردی لندن.فردا صبح میرا با یامان که تو شرکت بود تماس میگیره. میرا میگه خوب دیشب بعد از ما چیکار کردین؟ یامان با خنده میگه ولله یه کمی با آدا همدیگه رو بوسیدیم. میرا عصبانی میگه شوخی خنده داری نیست میدونیکه؟ یامان میگه بعد از شما همه چیز تموم شد آدا هم رفت تو اتاق مرت خوابید. مرت دیشب از موهای آدا قیچی کرده بود گفته بود اگه اینها آزمایش دی ان ای نخوان من میخوام اگه نفهم از کنجکاوی کف میکنم منفجر میشم. یامان به میرا میگه کسی نمیدونه مرت اینکارو کرده به کسی نگو

یامان وقتی با میرا صحبت میکرد آدا وارد میشه سراغ اتاق عاصم رو از منشی میگیره یامان آدا رو صدا میکنه و به میرا میگه بعداً باهات تماس میگرم. یامان دنبال آدا میره. یامان به آدا میگه داداش سلیم نیومده هنوز. آدا میگه به سلیم بیک نیازی نیست من خودم با عاصم بیک صحبت میکنم. یامان میگه باشه

آدا وارد اتاق عاصم بیک میشه میگه مدارکی که باید امضاء کنم و بیار زود سریع.

سلیم و کنان برای امضاء به امنیه میخوان برن که چند نفر بهشون حمله میکنن و یکیشون در نهایت بازوی کنان رو با چاقو زخمی میکنه و فرار میکنن. سلیم با گوشی از ماشین فیلم میگیره به خاطر شماره پلاک. سلیم با منشی و پلیستماس میگیره.

کسی که به کنان چاقو میزنه به مهمت دوست گیرای زنگ میزنه و میگه کار ما تموم شد. مهمت میگه باشه امروز زیاد آفتابی نشین بعدا با همدیگه حساب و کتاب میکنیم.مهمت به گیرای میگه عملیات تمام شد به حسن زنگ بزن خبر بده خوشحال میشه.

کنان میگه اینا کی بودن از تو چی میخواستن؟ سلیم میگه من میدونم اینا کی هستن منتظر باش. بورجو منشی سلیم میاد و میگه به پلیس خبردادم دارن میان. سلیم میگه علیه کومجو اوغلو شکایت تنظیم میکنم اون میخواد منو از یه پرونده دور نگه داره اینکارو کرده.

آدا تفاهم نامه رو امضاء میکنه و میگه همونطور که خواسته بودی . اندر میگه اینطوری نمیشه . عاصم میگه تو دخالت نکن اندر اون دختر بالغیه میدونه چی میخواد.  اندر میخواد عاصم منصرف بشه اما عاصم دستشو رو روی کاغذ میزاره . اندر میگه تو با اینکار داری آدا رو میرنجونی اون دختر توست. عاصم میگه اینو باید مادرش قبل از اینکه دخترشو سراغ من بفرسته فکر میکرد

صدف به یامان میگه تو دنبال آدا برو که تنها نمونه.یامان به آدا میرسه میگه کجا؟ آدا میگه به تو چه تورو هم اونا فرستادن. یامان میگه اینطوری نمیشه تنهابری منم باهات میام . آدا میگه من تنهام بودم الان هممیتونم تنها باشم. آدا گریه میکنه. یامان میگه گریه نکن . آدا میگه نمیتونم به خاطر اون عاصم گریه نمیکنم اما نمیتونم جلوی گریه مو بگیرم از چیزهایی که این دو روزه فهمیدم نفرت دارم. یامان دستشو میگیره میگه کجا میخواهی بری؟ آدا میگه ولم کن میخوام برم چی میخواهی از من؟ یامان میگه اینطوری نمیشه بیا یه کمی حرف بزنیم آروم که شدی هرجا خواستی برو.

آدا خوشحال با یامان برمیگرده خونه. میرا جلوی اتاق یامان منتظرشون بود. وقتی آدا و یامان رو دید گفت خوب آروم شدی؟ آدا میگه یه گشت کوچولو تو استانبول زدیم. میرا میگه خیلی قشنگه استانبولو گشتین. آدا میگه این اصلا ساکت نموند مغرمو خورد همش میگفت اینطوری نیست بیچاره میخواست منو آروم کنه. میرا در حالکیه که خودشو تکون میداد گفت یامان بیشتر حرف زد؟مرت و ریحان میان استقبال آدا. میرا با لحن سردی به یامان میگه تو هم میخواهی یه نگاهی به اتاقت بنداز. یامان میگه مگه چی شده؟ مرت میگه یه حادثه کوچیک برای داداشت افتاده تو نبودی. یامان میره تو اتاقش و بالای سرکنان. کنان به یامان میگه چیزی نشده یه خراش کوچیکه. میرا جلوی در اتاق یامان میاد و میگه تو اون وقتی که با آدا رفتی صفا کنی داداشت به خاطر حمایت از داداش سلیم زخمی شده . یامان به کنان میگه چیزیت شده؟ کنان میگه من خوبم. میرا میگه ایشالله که سلامت باشی . میرا به سمت خونه شون میره. کنان میگه من خوبم تو برو دنبال میرا.

 

 
 
منبع : mozhganfilm6.persianblog.ir

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.