7813
محل تبلیغ شما
7813
محل تبلیغ شما

مصباح شاد رو تو منگنه میزاره که چطور با صنم (جنت ) آشنا شدی و شاد هم میخاد طفره بره صنم میگه شاد بگو و شاد میگه راتش همینجوری شد و حتی من ازت خواستگاری هم نکردم تو وقتی داشتی به بچه ها تو پارک بادکنک میدادی من عاشق لبخندت شدم و صنم یه چیزای مبهمی یادش میاد. خلاصه با اصرار مصباح و اینکه یه جورایی میخواست شاد رو خیط کنه شاد جلوی صنم زانو میزنه تا از ش خاستگاری کنه و انگشتر دستش کنه تو این حین عروس جدید (جادوگر) که آهیل هم بهش شک کرده و حتی متوجه پاهای برعکسش که نشان دهندهی جادوگر بودنشه شده آهیل رو حین تلفن زدن به صنم بیهوش میکنه و براش شربت عشق درست میکنه و میگه وقتی بهوش بیاد فقط عشق من تو قلبشه و آهیل که بیهوشه انگار حس میکنه که صنم داره انگشتر دستش میکنه و توخواب فریاد میزنه صنم این کار رو نکن و از اون طرف صنمم در مقابل شاد که زانو زده مردده و انگشتش رو جلو نمی بره همه متعجب هستن و انگشتر از دست شاد می افته زمین و هرچی میگردن پیداش نمیکنن شاد پیداش میکنه ولی قایمش میکنه

صنم از شاد میخاد فردا اون رو جایی ببره که با هم آشنا شدن شاید چیزی یادش بیاد صنمم کل جمع رو دعوت میکنه مادر مصباح میگه لازمه ما بیایم که مصباح نیشگونش میگیره و میگه حتما میایم خلاصه شاد هم از صنم عصبیه که چرا همه رو دعوت کردی خلاصه همگی صبح میرن مقبره چاند بی بی اونجا صنم و شاد دعا میکنن و مصباح هم اسلحه بدست از دور منتظره شلیک کنه که شرایط جور در نمی اد خلاصه با یه ترفندی شاد و صنم رو از هم جدا میکنه اول صنم رو راهی خونه نفرین شده ای که اونجاست میکنه به بهونه اینکه شاد رفته اونجا از اونطرف هم شاد رو از بلندی پرت میکنه پایین و شاد میفهمه کار شاشی کاپوره و مصباج بر میگرده پیش جمع و تو دلش میگه خداحافظ شاد و جنت (صنم)خانواده سراغ شاد و صنم رو از مصباح میگیرن اونم میگه بابا جوون هستن حتما میخان باهم تنها باشن بیاین ما بریم خونه تا مزاحمشون نباشیم خلاصه اونا رو میبره خونه و مادر مصباح تو دلش ناراحته که چرا نتونست برا شاد کاری بکنه ، صننم تو اون خونه شاد رو صدا میزنه و مار نیشش میزنه و اون بیهوش می افته و شاد هم از صخره ها بالا می اد و میگه من به این راحتی ها نمی میرم ! تو خونه مصباح اومده اتاق شاد تا از گاو صندوق مدارک رئ برداره که صدای شاد رو میشنوه و متعجب و دستپاچه می دوئه سمت هال شاد شاکی هست که چرا خانواده منتظرشون نموندن و جنت کجاست پدرش میگه پلیس خبر کن و شاد خودش میره دنبال جنت و میره تو خونه و خلاصه بعد کلی کش و قوس صنم رو بیهوش پیدا میکنه اونقد گریه میکنه و قربون صدقش میره که اشکاش صنم رو به هوش میارن صنم رو بغل میکنه و میان بیرون مصباح منتظره تا شلیک کنه اما پلیسا سر میرسن و اون قایم میشه آهیل هم توسط جادوگر تو استخر که پر از اکسیر عشقه غوطه وره و خلاصه با زدن زنگ در رزاک و غزاله و جادوگر دستپاچه آهیل رو میبرن اتاق و نازیا خاهز آهیل متعجب از شرایط خونه سراغ آهیلل رو میگیرهعروسجدیده میگه مشکلی نیس آهیل خوبه و آهیل بهوش میاد صنم رو صدا میزنه و با دیدن جادوگر عاشقانه بغلش میکنه ئو  ازش میخاد دیگه تنها نزارتش همه و حتی خود جادوگر شوکه شده اما خبر ندارن که کل مدت آهیل بتازی شون می داده و وواقعا بیهوش نبوده و از نقشه خبر داشته و داره نقش بازی میکنه آهیل با کلی درگیری میاد تا از صنم که کلی این و ر و اون ور پرس و جو کرده بود خبر بگیره که اطلاعات صنم تو سیستم های بانکی پاکستان پاک میشه  و آهیل فکر میکنه صنم مرده و تو این حین جادوگر میاد و میبینه آهیل تلفن از دستش افتاده و آهیل عصبی به جادوگر میگه تو من و از عشقم جدا کردی و میخاد بهش شلیک کنه که جادوگر میاد و میکه باشه منو بکش اما بچه ات هم میمیره و با حیله به خودش شلیک میکنهبعد از شلیک همه کادر شرکت می ریزن اتاق و میبینن جادوگر شونه اش تیر خورده و افتاده زمین و اون به همه میگه آهیل من و بچه ام رو قبول نداره و کلی نقش بازی میکنه و آهیل هم در مقابل شماتت اطرافیان خشکش زده و متعجب از نقش بازی کردن عروس جدیده ،خلاصه میبرنش بیمارستان و آهیل با خبرنگارا درگیره و عروس جدیده رو میبرن اتاف عمل و بعدش آهیل میاد پیشش میبینه پلیسا اونجان و عروس چدیده میگه بذارید با شوهرم حرف بزنم بعدا اظهاراتم رو امضا میکنم . آهیل میاد گلوی اون رو فشار میده مثلا داره تهدیدش میکنه عروس جدید هم گلوی آهیل رو میگیره و میگه اگه من یه کلمه حرف بزنم تو به صنم می رسی اما نه تا وقتی که به هدفم نرسم خلاصه آهیل بدبخت شوکه شده و دوباره به نقضش بازی کردن و ابراز عشقش به عروس جدیده ادامه میده .از اونطرف هم شاد صنم رو آورده خونه و صنم از مصباح بدش میاد و بد و بیراه میگه و شاد هم ازش میخاد که استراحت کنه فردای اون روز عروس جدیده برنامه میچینه تا با آهیل تنها باشه و کلی به خودش می رسه و میگه باید ازدواجمون رو رسمی کنیم کلی براش می رقصه و آهیل هم همش به فکر صنمهخلاصه میرن اتاق ئو آهیل چشمش به گلدون بالای کمد می افته و باترفندی باعث میشه گلدون بیوفته و بخوره به سر عروس جدید و اون بیهوش میشه و آهیل  اون رو روی تخت میزاره و خودشم آروم میگیره میخابه و صبح روز بعد یواشکی موبایلش رو از عروس جدیده قاپ میزنه تا به وکیل زنگ بزنه . عزیزان یادم رفت بگم که تو بیمارستان آدکتر به آهیل میگه عروس جدید حامله نیست. آهیل برای نکه عروس جدید رو خیط کنه از وکیل میخاد ترتیبی اتخاذ کنه  که گرفتن گواهی حاملگی رو از عروس جدید ملزم کنن که اونم میگه باشه اون حین عروس جدید بیدار میشه و آهیل میاد عاشقانه بغلش میکنه و تو این حین آمار تماسش رو از گوشی پاک میکنه و عروس جدید تهدیدش میکنه که فقط یک هفته فرصت هست تا ازدواجشون رسمی شه!صنمم میخاد دست مصباح رو رو کنه و با دقت به رفتارای مصباح با مادرش به دختر و مادر بودن اونا شک میکنه و میگه مگه یه دختر می تونه اینقد با مادرش بدرفتاری کنه  و تصمیم میگیره از کار مصباح سر دربیاره و اون رو تعقیب میکنه و میره به یه خونه خرابه و اونجا میبینه مصباح یه دختره رو زندانی کرده و داره بهش غذا میده میگه بخور وگرنه مادرت رو میکشم و صنم پاش به جعبه میخوره و مصباح می فهمه.
 
 
منبع : mozhganfilm6.persianblog.ir
مطالب مرتبط :

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.