18

اقتصاد > جهان – در کشورهای فقیر، مشکل این نیست که شرکت ها غیراخلاقی عمل می کنند بلکه مشکل اینست که تعداد شرکت ها به اندازه کافی زیاد نیست و به همین خاطر رقابت واقعی شکل نمی گیرد

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در یک برنامه تلویزیونی استیو کوگان، کمدین بریتانیایی، در مورد دیوید بکهام -فوتبالیست انگلیسی که بعید است برنده نوبل فیزیک بشود- این جوک را تعریف کرد که “”مردم معمولا می گویند “اوه، دیوید بکهام! بیچاره زیاد باهوش نیست.” بله و مردم نمی گویند که استیفن هاوکینگ در فوتبال گند است.”” شرکت های موفق هم مانند دیوید بکهام در یک زمینه خاص خبره هستند. بکهام در ضربه زدن به توپ متخصص است و شرکت ها در سودآوری. البته ممکن است که آن ها به طور منطقی در زمینه های دیگر هم خبره باشند مانند طراحی عینک آفتابی یا جمع آوری نیروی کوتاه مدت برای حل مشکلات محیط زیست. اما فایده عمده شرکت ها برای جوامع از تخصص اصلی آن ها حاصل می شود.

آن برنشتاین، مدیر یک گروه تحقیقاتی در آفریقای جنوبی به نام مرکز توسعه و تجارت معتقد است که حامیان مسوولیت اجتماعی شرکت ها ترجیح می دهند که این نکته را در نظر نگیرند. او در کتاب تازه اش ” مورد تجارت در اقتصادهای در حال توسعه” تاکید می کند که شرکت ها از طریق کسب و کار عادی خود به جامعه نفع می رسانند. در یک بازار آزاد و رقابتی، شرکت ها از طریق فروش کالا و خدمات به مشتری های مشتاق، سود کسب می کنند. برای باقی ماندن در بازار، آن ها چاره ای جز ارایه قیمت پایین تر یا کیفیت بالاتر از رقبایشان ندارند. شرکت هایی که شکست می خورند، ناپدید می شوند و آن هایی که موفق می شوند، توسعه می یابند. سهامداران سود خود را دریافت می کنند، کارمندان دستمزدشان را می گیرند، تامین کنندگان مواد اولیه موفق به امضای قراردادهای جدید می شوند و بالاخره مردم عادی هم از دسترسی به رفاهی لذت می برند که حتی سسیل رودس (بنیانگذار شرکت دبیرز در آفریقای جنوبی که سال ها انحصار الماس جهان را در اختیار داشت) هم فکرش را نمی کرد مانند تلویزیون، دستگاه های تهویه و آنتیبیوتیک ها.

اینها بحث های جدیدی نیستند، اما خانم برنشتاین با مطرح کردنشان از منظر آفریقایی دوباره آن ها را تازه کرده است. شهروندان کشورهای ثروتمند معمولا در مواردی که یک شرکت به جامعه یا محیط زیست آسیب وارد می کند، ابراز نگرانی می کنند و از رفاهی که از بابت آن شرکت نصیبشان می شود چشم پوشی می کنند اما مردم در کشورهای در حال توسعه از چنین امکان و نعمتی بی بهره اند.

در آفریقای جنوبی، جایی که یک سوم نیروی کار بدون شغل مانده اند، مشکل این نیست که شرکت ها غیراخلاقی عمل می کنند بلکه مشکل اینست که تعداد شرکت ها به اندازه کافی نیست. یک دلیلش اینست که دولت بار زیادی از مسوولیت های اجتماعی را بر دوش شرکت ها قرار می دهد. قوانین حمایت از محیط زیست، باعث تاخیرهای طولانی در ساخت مسکن می شود. این برای پروانه های در معرض نابودی خوشایند است اما برای مردمی که در کلبه زندگی می کنند، خیر. چنین قوانینی همچنین موجب کند شدن ساخت نیروگاه های جدید می شود که کمبود آن ها در سال 2008 و همزمان با فلج شدن آفریقای جنوبی به خوبی حس شد. قوانین کار در آفریقای جنوبی، اخراج کارگران را سخت کرده که این باعث شده است که شرکت ها از همان ابتدا از استخدام نیروی کار اجتناب کنند. همچنین طرح “نیرومند کردن اقتصاد سیاهپوستان” که به شرکت ها برای انتقال سهام به سیاه پوستان فشار وارد می کند باعث شده است که گروهی به خاطر روابط خاص، ثروت های کلانی کسب کنند در حالیکه سرمایه گذاری کاهش یافته است. البته نویسنده چندان به این مورد آخری نپرداخته است چرا که چنین بحث هایی در کشورش (آفریقای جنوبی)  بسیار حساسیت برانگیز است.

برخی اوقات فشار بر روی شرکت ها برای حل مشکلات اجتماعی نه از سوی دولت ها بلکه از سوی سازمان های غیر دولتی اعمال می شود. خانم برنشتاین به مورد شرکت اکسون (Exxon) برای نصب خط لوله در چاد اشاره می کند. این شرکت نفتی با بخشندگی زیاد شش سال را صرف یافتن بهترین راه برای کنار آمدن با اصول مناطق استوایی کرد تا از آسیب زدن به طبیعت و بومی های منطقه اجتناب ورزد. اکسون به سختی تلاش کرد تا به زیستگاه گوریل ها آسیب نزند و خسارات وارده به ساکنین جا به جا شده را جبران کند. اما سازمان های غیر دولتی همچنان با خشم بسیار اقدامات شرکت را محکوم می کردند. خانم برنشتاین با افسوس می گوید:”بسیاری از شرکت های منطقی به طور حتم به این نتیجه می رسند که سرمایه گذاری در مناطق فقیر به زحمتش نمی ارزد.”

منتقدین شرکت ها گاهی ادعا می کنند که کمپانی های بزرگ قدرتمندتر از دولت ها هستند. این ادعا بی اساس است. دولت ها می توانند قوانین را وضع کنند، مالیات ها را افزایش دهند و یا اینکه اعلان جنگ کنند. شرکت ها ضرورتا چنین اختیاراتی ندارند و اگر مردم به طور داوطلبانه کالاهای آن ها را نخرند، ورشکست خواهند شد. شرکت ها وابستگی زیادی به افکار عمومی دارند که این نکته مثبتی محسوب می شود. خانم برنشتاین مثال مغازه داران سفید پوست در دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی را مثال می زند. هنگامی که سیاه پوستان خرید از آن ها را تحریم کردند ” مغازه داران به طرز قابل توجهی رفتارهای نژادپرستانه را کنار گذاشتند.” هنوز هم می توان شرکت ها را از انجام رفتارهای غلط بازداشت.  زمانی که فشارها بر شرکت های چند ملیتی افزایش یابد تا ارتباط خود را با تامین کنندگان خطاکار کشورهای فقیر قطع کنند، ممکن است شاهد بهبود وضعیت کارگرانی باشیم که اکنون در بدترین شرایط و محیط کاری مبادرت به تولید کالاهایی مانند کفش برای صادرات می کنند.

منظور از به همه پاسخگو بودن، به هیچ کس پاسخگو نبودن است

حامیان مسوولیت اجتماعی بنگاه های اقتصادی معتقدند که شرکت ها باید سه هدف را همزمان دنبال کنند. یعنی در کنار سودآوری باید حفاظت ار محیط زیست و عدالت اجتماعی را هم در نظر بگیرند. این اعتقاد اگر جدی هم گرفته شود بازهم قابل درک نیست. این را خانم برنشتاین می گوید و اضافه می کند که سود را به راحتی می توان برآورده کرد اما درخواست های گوناگون اتحادیه های مختلف را خیر. شرکتی که بخواهد به همه پاسخگو باشد در واقع به هیچ کس پاسخگو نیست.

خانم برنشتاین این اعتقاد را قبول ندارد که کافی است که شرکت ها با تبعیت از قانون سود خود را بیشینه کنند. چرا که معمولا در کشورهای فقیر، قوانین چندان روشن و واضح نیستند. کشورهای چند ملیتی با شرایطی مواجه می شوند که یک اقدام در یک کشور فقیر قابل قبول است در حالیکه در کشورهای پیشرفته جرم محسوب می شود. به نظر می رسد که آن ها باید برای تشخیص انتخاب درست با مشکل مواجه شوند اما می توان حدس زد که همیشه چه انتخابی را انجام می دهند. در بیشتر مناطق عقب مانده، شرکت ها برای جلب اعتماد افراد بومی مبادرت به ساخت راه و احداث مدرسه می کنند و سپس با تکبر از این اقدامات خود یاد می کنند در حالیکه این ها بخشی از هزینه های تجارت است و نه نشان دهنده نوع دوستی شرکت ها.

خانم برنشتاین از اشاره به شرکت هایی که با نوآوری، مسوولیت اجتماعی را با استراتژی خود ادغام کرده اند اجتناب می کند. او در شناخت مشکلات بسیار توانمندتر است تا پیشنهاد راه حل. او به شرکت ها توصیه می کند که با جان و دل از سرمایه داری دفاع کنند. او پیشنهاد می کند که شرکت ها باید برای رسانه ها، فیلم ها و رمان هایی که از اقتصاد بازار حمایت می کنند، مشوق هایی را در نظر بگیرند. پس خوش به حال خانم برنشتاین! شرکت ها مشتاقانه با دولت ها و اتاق های بازرگانی برای کاهش قوانین و مقررات لابی می کنند، همچنین آن ها در فروش دستاوردهای سرمایه داری از تلفن همراه گرفته تا دارو بسیار با استعدادند اما به ندرت در محبوب ساختن سرمایه داری نزد افکار عمومی موفق عمل می کنند.

3535

 

منبع : www.khabaronline.ir
مطالب مرتبط :

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.