23
محل تبلیغ شما
23
محل تبلیغ شما

تازه های اخبار فرهنگی

برو بریم »
چاپ کتاب

چاپ کتاب

چاپ به معنی تکثیر کلمات یا تصاویر بر روی کاغذ ، کارت ، پلاستیک ، پارچه یا مواد دیگر است.صنعت چاپ بخشی جدایی ناپذیر از ...

فرهنگ > کتاب – صد و هشتاد و هشتمین شب از شب‌های مجله بخارا به بهمن فرزانه اختصاص داشت که چهارشنبه شب در محل مدرسه ایتالیایی‏ ها در تهران برگزار شد.

به گزارش خبرآنلاین، علی دهباشی در این مراسم از گفتگویی سخن گفت که چند سال پیش با بهمن فرزانه انجام داده و در مجله بخارا به چاپ رسانده بود و بخش‏‌هایی از پاسخ‏‌های بهمن فرزانه را خواند:

«اولین بار در سال 1959 به ایتالیا رفتم.می‎خواستم معماری بخوانم. سه روزی سر کلاس معماری در دانشگاه نشستم. دیدم هیچی سرم نمی‎شود. رها کردم. تصمیم گرفتم به مدرسه عالی مترجمی بروم. سازمان ملل اداره‎اش می‎کرد و پنج سالی دوره‎اش بود که طی کردم. زبان انگلیسی و ایتالیایی و زبان فرانسه را می‎آموختیم. البته ترجمه همزمان را هم. مدرسه فوق‎العاده مهمی است که زبانها را خیلی خوب یاد می‎دهند. بعد اتمام دوره آموزشی مترجمی زبان، فکر کردم برمی‎گردم به تهران که نشد. سازمان خواربار و کشاورزی مرا در رم استخدام کرد. در آنجا کار ترجمه می‎کردم. هشت سالی در این سازمان کار کردم. راستش حوصله‎ام سر رفت. حقوقش هم کم بود. از طریق یکی از دوستان در تلویزیون ایتالیا کار پیدا کردم. با دو نفر از خانم‎ها متن سریال‎های ایتالیایی را می‎نوشتیم. بعد یک دوره هم رفتم سینما خواندم در این دوره دو تا فیلم کوتاه نوشتم.

اولین ترجمه فارسی من در بیست و پنج سالگی انجام گرفت. نمایشنامه‎ای بود از تنسی ویلیامز بنام پرنده شیرین جوانی که بنگاه مطبوعاتی فریدون علمی منتشر کرد.

بعدها از طریق آقای جهانگیر افکاری با مؤسسه کتاب‎های جیبی آشنا شدم و رمان دفترچه ممنوع نوشته آلبادسس په دس را ترجمه کردم که در سال 1345 توسط سازمان کتاب‎های جیبی منتشر شد.

چهل و هفت سال است در رم زندگی می‎کنم. ایتالیا مردمانی خوب دارد ولی زندگی گران است. با ایتالو کالوینو و همسرش دوست بودم. مرد بسیار فهمیده و فروتنی بود. با فدریکو فلینی هم دوست نزدیک بودم.

داستا‎ن‎نویسی را از بچگی دوست داشتم. ترجمه نگذاشت که به این علاقه برسم. اولین نوشته‎هایم داستان کوتاه بودند که تحت عنوان « سوزن‎های گمشده» منتشر شد و بعد… »

بنابراین گزارش، محمدرضا جعفری، مدیر نشر نو و سرویراستار مؤسسه انتشارات امیرکبیر در دهۀ پنجاه نیز در بخش دیگری از این مراسم از خاطرات خود با زنده‎یاد بهمن فرزانه گفت.

«در سال 49 یا 50 بود که فرزانه چاپ و نشر ترجمه کتاب من میکل‎آنژ پیکرتراش را که مجموعه‎ای از نامه‎های میکل‎آنژ بود، به مؤسسه امیرکبیر متعلق به پدرم واگذار کردند. این کتاب با معیارهای آن روزگار در هیأتی مقبول و شکیل منتشر شد و باب مکاتبه مرا با آقای فرزانه باز کرد. در آن ایام من بیست و یکی دو سال بیشتر نداشتم و تازه نرم نرم سررشته تولید و ویرایش مؤسسه امیر کبیر را به دست می‎گرفتم. از فرزانه خواهش کردم چون زبان ایتالیایی می‎دانند آثاری را از این زبان برای مؤسسه ما به فارسی ترجمه کنند که پذیرفت. دو رمان از اینیاتسیو سیلونه به نام‎های روباه و گل‎های کاملیا و یک مشت تمشک و کتابی از اوریانا فالاچی به نام اگر خورشید بمیرد را برای موسسه امیرکبیر ترجمه کرد.

پس از انتشار این کتاب‎ها وقتی که از او جویا شدم چه کار دیگری را برای ترجمه می‎خواهد در دست بگیرد، به کتاب صد سال تنهایی اشاره کرد که اگر مایل باشم آن را برای ما ترجمه کند. چه عنوان گیرایی! صد سال تنهایی. بلافاصله اظهار آمادگی کردم و قراردادی هم برای ایشان فرستادم. چندی بعد ترجمه صد سال تنهایی به دستم رسید. آن سال 1352 بود و ما با همکاری دوست فراموش نشدنی‎ام دکتر غلامحسین ساعدی عزیز، کتاب الفبا را منتشر می‎کردیم و با آقای بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی دیدارهای تقریباٌ هفتگی داشتیم. نسخه ترجمه را به خرمشاهی دادم تا هم ویرایش و هم اظهار نظر کند. دو سه هفته بعد خرمشاهی آنقدر از این کتاب تعریف کرد که تصمیم گرفتم خودم هم آن را قبل از چاپ بخوانم.

تابستان همان سال بود که فرزانه برای سفر کوتاهی به ایران آمد و دیدار اولمان در هتل اینترکنتینانتال، لالۀ فعلی بود. از ترجمه گفتیم، از نوشتن گفتیم، حتی یادم هست که برای فیلم احتمالی صد سال تنهایی هنرپیشه هم انتخاب کردیم: آنتونی کویین، جورادو، ایرنه پاپاس…! بعد از آن دیگر فرزانه را ندیدم و تنها چند نامه کاری با هم رد و بدل کردیم و یکی دو کتاب دیگر هم برای ما ترجمه کردند، از جمله داستان غم‎انگیز ارندیرا و مادر بزرگ سنگدلش که آن هم از گابریل گارسیا مارکز بود…

بعد از او محمد یراقچی، مدیر کتاب پنجره درباره بهمن فرزانه و چاپ آثارش در این انتشارات گفت: بهمن فرزانه، مترجم و نویسنده ایرانی در 1317 در شهر تهران به دنیا آمد. دیپلم را در همین شهر در دبیرستانی در قلهک گرفت. سپس به مدرسه عالی مترجمی سازمان ملل رفت. به زبان‎های انگلیسی،فرانسه و اسپانیایی آشنایی داشت ولی زبان اصلی خارجی که بدان مسلط بود زبان ایتالیایی بود. در بیست و شش سالگی اولین ترجمه او، پرنده شیرین جوانی از تنسی ویلیامز توسط انتشارات فریدون علمی در قطع جیبی منتشر شد. سپس همکاری منظمی با کتاب‏های جیبی و انتشارات امیرکبیر تا پیش از انقلاب داشت در همان سال‏ها انتشار کتاب صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز توسط انتشارات امیرکبیر به شهرت او صد چندان افزود.

یراقچی افزود: پس از انقلاب، با کمی تأخیر دوباره کار ترجمه کتاب را با سرعت و نظم بیشتری ادامه داد. همیشه از کاغذ و قلم استفاده می‎کرد. او در استفاده از کامپیوتر و تکنولوژی جدید ناتوان بود و می‎‏گفت هنوز قدیمی مانده‎ام و هنوز با دست می‎نویسم. با وجود نزدیک پنجاه سال اقامت در ایتالیا، به زبان فارسی چه در بیان و چه در نوشته‎هایش مسلط بود. هرگز کلمات فرنگی را در گفتگوی روزمره مخلوط نمی‏کرد مگر معادلی برای آن در فارسی نبود. چند سال پیش از فوت به من گفت، خوب زندگی کردم و هیچ گله‏ای از روزگار ندارم. عمیقاً شیفتۀ هنر، فرهنگ و ادبیات به معنی جهانی آن بود. خود نیز نقاشی می‎کرد. تألیفات او عبارتند از: رمان چرک‎نویس، مجموعه داستان‎های کوتاه سوزن‎های گمشده و از چاله به چاه، داستان بلند سرباز دل ـ در دست انتشار ـ و نمایشنامه تک پرده‎ای فرفره‎ها، مربوط به سال‎ها قبل که آن را به زودی در چاپ خواهید دید.

او ادامه داد: ترجمه‏ های پرشمار او، تا جایی که حقیر می‎داند، از این نویسندگان بوده است: گابریل گارسیا مارکز، آلبادسس په سس، گراتزیا دله‎تا، لوییجی پیراندللو،دینوبوتزاتی،واسکو پراتلینی، اینیاتسیا سیلونه، اوریانا فالاچی،لوییجی کاپوانا،سوزانا تامارو، تنسی ویلیامز، پرل.اس. باک،ادنا اوبراین،آگاتا کریستی،و فیلیس سیستگینز. متأسفانه پس از وفات وی نام‏‎‎های بی‎ربطی در کارنامه کاری او توسط خبرگزاری‎ها و جراید کشور آمده که خواهشمندم دوستان خبرنگار و عزیزانی که در رسانه‎ها دست دارند، اقدام به حذف و اصلاح این موارد نمایند. در بین نام نویسندگانی که آثارشان منسوب به او ترجمه شده نام‎های رول دال، جین استون،ایروینگ استون به چشم می‎خورد و تا جایی که من با فرزانه حشر و نشر داشتم، حتی یک بار هم اسم آنان را به زبان نیاورد تا چه رسد ترجمه‎ای از آنان کرده باشد. بدتر از همه اینها نام نویسنده‎ای مطرح می‎‏شود با عنوان آنا کریستی که اصلاٌ شناخته شده نیست.

سپس نوبت به بابک حمیدیان رسید تا از خاطراتش با بهمن فرزانه سخن بگوید. او با بیان اینکه جدا از علاقه به حرفۀ اصلی‎ام یعنی بازیگری، باید اذعان کنم یکی از علاقه‎مندان جدی کتاب که چه عرض کنم در واقع خورندگان کتاب هستم گفت: اگر امروز افرادی از نسل من و نسل‎های پس از من در حوزه فرهنگ و هنر تلاش می‎کنند قطعاٌ مدیون تلاش و تجربه شما عزیزان و امثال زنده یاد بهمن فرزانه هستند. حاصل شور و احساس شما موجب هر چه رنگین‎تر شدن فکر و دانش هنری ما شده است.

او ادامه داد: تجربه آشنایی من با زنده‎یاد بهمن فرزانه به حدود ده سال قبل می‎رسد. برای نخستین بار او را در نمایشگاه کتاب تهران و در غرفه کتاب پنجره دیدم. پیش از دیدار با او تصور می‎کردم کسی که مارکز و ده‎ها اثر ارزشمند ادبی دیگر را به ما شناسانده باید پدیده‎ای خاص، خارق‎العاده و خلاصه چیزی فراتر از ذهن ما باشد. اما او را بسیار ساده، صمیمی، مهربان و از همه مهم‎تر فروتن یافتم. در کلامش ردپای سال‎ها مطالعه و عشق به ادب و هنر دیده می‎شد اما از فضل‎فروشی و تکبر ذره ‏ای احساس نمی‎شد. بعدها دانستم کمتر کتابی یا اثر سینمایی کلاسیک بوده که نخوانده یا ندیده باشد. حافظۀ غریبی داشت. به راحتی و به مناسبت چند بیتی از حافظ، خیام و یا مولانا را گاه شاهد کلامش می‎کرد. تأثیر زیادی بر من گذاشت. آن هم کسی که بیش از پنجاه سال دور از وطن به سر برده بود.

در بخش‎هایی از این مراسم، کلیپ‎هایی از روی جلد آثار بهمن فرزانه و عکس‏‎هایی در دوران مختلف زندگی‎اش و نیز گفتگویی که با وی کرده بودند و با همکاری کتاب پنجره، نشر ققنوس و مجله بخارا تهیه شده بود به نمایش درآمد.

 

6060

منبع : www.khabaronline.ir
مطالب مرتبط :

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.