7813
محل تبلیغ شما
7813
محل تبلیغ شما

خلاصه قسمت دوم سریال عشقی از نو
دراین قسمت پدر زینب به افرادش دستور میده تا نوه شو یعنی( بچه زینب دخترش) بدزدند واین باعث میشه تا زینب حسابی عصبانی بشه وفاتح هم پا به پای زینب دنبال بچه بگردد از اونطرف پدر زینب به حرف یکی از دوستاش (که کمی هم به نظر میرسه قاطی داره آخه اصلا حرف تو دهنش نمی مونه وهمش خراب کاری می کنه) بچه رو پیش دایه ای که به خودش شیر داده بود میبرن تا بهش شیر بدن واینجاش خیلی بامزه س چون اون زن حسابی پیر شده واصلا نمی تونه به بچه شیر بده وبچه رو به اتاقی میبرن تا بهش شیر بده وچند ساعت طول میکشه ولی بیرون نمیاد وبعدش به اتاق میرن واز اون پیرزن خبری نیست واین آغاز ماجراست وهمه فکر میکنند بچه رو دزدیده وحسابی دنبال بچه میگردن وزینب هم باخبر میشه و حسابی پدرشو سرزنش میکنه ودر آخر پیرزنو پیدا میکنن ومعلوم میشه بنده خدا بچه رو به جایی که حیووناش بوده برده ووقتی اومده همه از اونجا رفته بودن واونم مجبور شده بچه رو به بیرون ببره تا اونارو پیدا کنه که بچه رو بهشون بده واینجوری قضیه پیچیده شده بود.
از اونطرف خونواده فاتح که با خبر شده بودن همونجایی میان که پدر زینب وفاتح وزینب هستن وبالاخره زینب به بچش

میرسه وحسابی به پدرش میپره وپدر ومادر بزرگ فاتح که به بچه عادت کردن وبا زینب هم خوب شدن به پدر زینب میگن چجوری تونسته با نوه ش اینکارو کنه ومیون اونا هم یه بحث لفظی پیش میاد وپدر زینب بهش میگه باید پیش اونا بیاد ولی زینب فاتح انتخاب می کنه وبا اونا میره که حسابی حال پدرش گرفته می شه.
تو خونه پدر ومادر بزرگ فاتح ازشون میخواد تا از آشناییشون بگن (چون پدر زینب تو اونجا بهشون گفت که فاتح باعث شده زینب از خونه فرار کنه)اونا هم یه سری دروغ میگن و فاتح حسابی از زینب تعریف میکنه وکلی حرفای قشنگ در موردش به اونا میگه ودر آخر پدر ومادربزرگ فاتح بهش میگن باید به خواستگاری زینب برن تا همه چی رسمی برگزار بشه وبعدشم یه عروسی بزرگ بگیرن که این موضوع زینبو نگران میکنه وبه فاتح میگه که پدرش قبول نمی کنه ویه جورایی وانمود میکنه که این فیلم بازی کردنشون طولانی شده وباید همه چیز تموم بشه وفاتح هم یه جورایی قانعش میکنه که برای ادامه این بازی باید فعلا هرکاری که بهشون میگن انجام بدن تا کسی شک نکنه (البته اینو بگم مقدس مادرفاتح حسابی از زینب بدش میادوهمش دلش میخواد همون دختری که برای فاتح نامزد کرده بود باهاش ازدواج کنه وهر وقت هم ناراحت میشه الکی غش میکنه که همه دیگه از این موضوع باخبرن)شب زینب وقتی که فاتح خوابه(زینب روی تخت میخوابه وفاتح هم روی کاناپه) به همه اتفاقات فکر میکنه از دوست پسرش که ولش کرد وآشناییش با فاتح و بعدش بالا سر فاتح میره و روشو میپوشونه وفاتح که بیداره یواشکی نگاش میکنه واز این کارش خوشحال میشه ولی زینب چیزی نمی فهمه ومیخوابه.
درآخر فیلم پدر فاتح بهش میگه که میخواد استراحت کنه وبه سفر بره وباید از این به بعد فاتح ریاست شرکتو به عهده بگیره وبعدش پدر زینب تصمیم میگیره ایندفعه خود زینبو بدزده ولی وقتی دنبالشونه تصادف میکنه ووقتی همه برای خواستگاری میرن خونه زینب از این خبر مطلع میشن وبه بیمارستان میرن ودر اونجا وقتی پدر زینب از موضوع خواستگاری باخبر میشهیه شرط میذاره که اگه خواهر فاتح(نقش خواهرشوهمون بگم که تو در انتظار آفتاب بود بازی میکنه) با خواهرزادش(نقش بچه خواهرش هم همون پسری بازی میکنه که تو قسمتای آخر در انتظارآفتاب از گلیازی اومده بود وعاشق زینب شده بود بازی میکنه) ازدواج کنه اونم اجازه به این کار میده واونا هم حسابی عصبانی میشن ومیرن وبعدش تو سکانس آخر نشون میده که پدر زینب به پدر فاتح میگه که دخترشو دزدیده وسلن هم پشت تلفن از پدرش کمک میخواد.
خلاصه قسمت 3 سریال عشق از نو
اورهان(پسرعمه زینب) به دستور شوکت(پدر زینب) مجبور میشه سلین(خواهر فاتح) بدزده وبه کلبه ای ببره واین تازه آغازماجراست چون شوکت اصلا قبول نمی کنه که از این ماجرا دزدی خبر داره وهمه یه جورایی درگیر این ماجرا میشن..پدر سلین از یه طرف ومقدس مادر سلین هم از طرف دیگه ودر این بین ماجراهای جالبی پیش میاد از پلیس خبر کردن پدر سلین ویا خبر کردن مافیا به دستور مقدس( مادر سلین) که میخوان جای دخترشونو از شوکت بپرسن ولی انگار نه انگار چون این آقا شوکت خیلی زرنگه..
از اونطرف فاتح وزینب سعی میکنن سلین پیدا کنند وخودشونو درگیرمیکنن تا جایی که سر از یه جنگل بزرگ درمیارن واونجا هم کلی برف میاد وماجراهای خنده دار این دو شروع میشه از بحث کردناشون وحتی تو برف رفتناشون جوری که فکر میکنن دیگه به مرگ نزدیک شدن ودر اوج ناامیدی فاتح کلبه ای که اورهان وخواهرش سلین هستو پیدا میکنه البته اینو اضافه کنم این سلین خانم هم حسابی از خجالت اورهان درمیاد وچند بار قصد فرار از اونجا داره که نمیتونه ویه بار هم با یه چوب به سر اورهان میزنه واونم مجبور میشه دست وپای سلینو ببنده ولی در آخر سلین میفهمه اورهان تقصیری در اینماجرا نداره وهمش ازترس داییش اینکارو کرده..
خوب رسیدیم به اونجایی که فاتح وزینب کلبه رو پیدا کردن وزینب از خوشحالی فاتحو میبوسه وفاتح هم از ذوقش پرت میشه تو برفا وزینبو تا کلبه تو بغلش میبره واز شانس بد همونموقع سلین میخواد بره دستشویی ولی پاش آسیب دیده ونمی تونه قشنگ راه بره واورهان مجبور میشه بغلش کنه وببرتش که همزمان فاتح وزینب هم میرسن وفاتح این صحنه رو میبینه واینجاش خیلی جالبه چون فاتح به اورهان میگه به خواهرمن دست نزن وهردوشون همزمان زینب وسلین روی زمین میندازن وباهم درگیر میشن..خلاصه درآخرباهم کنار میان وکنار شومینه میشن واز اتفاقات امروز هردوشون برای همدیگه تعریف میکنن واینجا یه آهنگ قشنگ هم پخش میشه که فلش بک هایی به این اتفاقات داره
درآخر شوکت هم اونجا میاد ویه عاقد هم با خودش میاره تا سلین واورهان با هم عقد کنند واونارو مجبور میکنه تا عقد کنند البته اینو بگم سلین یه جورایی از اورهان خوشش اومده ودر این لحظه مقدس هم میرسه ومثل همیشه غش میکنه وشوکت زینب وفاتح هم مجبور میکنه تا با هم عقد کنند البته اونا الکی بهش میگن که قبلا عقد کردن ولی شوکت قبول نمیکنه
واینجوری اورهان هم وارد خونواده شکرزاده چی ها(فامیلی خونواده فاتحه ویه خونواده بااصل ونسب وپولدار هستن) میشه.
پایان قسمت سوم
خلاصه قسمت 4 سریال عشق از نو
همه چی به هم میریزه وحسابی سر این موضوع عقد جر وبحث میشه و در آخر شوکت به اورهان میگه که باید پیش زنش باشه وبه خونه فاتح اینا بره واین آغاز ماجراست چون مقدس مادر سلین اصلا قبول نمیکنه ولی با تهدید اینکه از این عقد فیلمبرداری کردن وروی اینترنت میذارن واز ترس آبروش اورهانو به خونش راه میده واونجا پدر فاتح هم که بعد از شنیدن این ماجرا تصادف کرده بود(مقدس پشت تلفن بهش گفت واونم تصادف کرد) حسابی با اورهان بدرفتاری میکنه ومقدس هم اورهانو به یه اتاق کوچیک میبره ودرو روش مثل یه زندانی قفل میکنه ولی سلین دلش به حال اورهان میسوزه وپیشش میره 
تا بهش کمک کنه واین هم ماجراهای خنده داری تو فیلم رقم میزنه وسلین همش سعی میکنه اورهان از دید خونوادش دور نگه داره ولی همش با اونا روبه رو میشه ودر آخر مجبور میشه اورهانو به اتاق خودش ببره واورهان هم سعی میکنه از ماجرا سوءاستفاده کنه وروی تخت سلین کنارش بخوابه که همش سلین روی زمین پرتش میکنه ..از اونطرف فاتح وزینب چمدوناشونو جمع میکنن وبه خونه شوکت میرن تا بیشتر از این دردسر درست نشه واین هم ماجراهای خنده دار در پی دارهاز جایی که عمه زینب رختخوابشو روی زمین میندازه اونم یه جا ولی زینب نمیخواد پیش فاتح بخوابه وهمش باهاش بحث میکنه وفاتح هم همش اذیتش میکنه که دیگه ما عقد کردیم وتو از خدات باشه پیش یه پسر خوش تیپی مثل من بخوابی!!خلاصه زینب لج میکنه ومیشینه ولی همش چرت میزنه وصبح میشه ودر آغوش فاتح خوابیده و وقتی از خواب بیدار میشه کلی سر فاتح غر میزنه که چرا اینکارو کرده وفاتح هم بهش توضیح میده که اون خواب بوده وخودش پیشش خوابیده وهمش زینبو اذیت میکنه که خیلی بحثاشون خنده داره 
از اونطرف شوکت به فاتح میگه باید رو کشتی پیش خودش کار کنه وماهی گیری کنه وفاتح هم حسابی از ماهی بدش میاد وهمش میاره بالا وازش حسابی کار میکشن…دوست صمیمی زینب هم وارد داستان میشه ووقتی مقدس به خونه زینب اینا میاد متوجه میشه زینب وفاطی حسابی با هم خوبند واونم میتونه از زیر زبون دوستش علیه زینب حرف بکشه وخلاصه به یه فالگیر وکف بین معروف میگه که از زیرزبون فاطی حرف بکشه تا گذشته زینب روبشه وناخواسته فاطی اسم آرتان دوست پسر قبلی زینب که ولش کردو میاره واین هم سوژه میشهبرای مقدس وایرم (نامزد قبلی فاتح که هنوزم دوسش داره ومقدس هم حسابی حمایتش میکنه تا عروسش بشه)
در آخر مقدس سعی میکنه تا فاطی به خونش دعوت کنه تا ازش حرف بکشه واز اونطرف زینب وفاتح برای گردش به بیرون میرن ودر اونجا زینب به فاتح میگه که همه مردا مثل همن وتا بحث مسئولیت پیش میاد خودشونو کنار میزنن وازاین حرفا که فاتح بهش میگه بعضی از مردا هم مثل خودش اینجوری نیستن وبرای احساسات وعشقشون همه کار میکن وبا هم حرف میزنن که فاطی به زینب زنگ میزنه وازش میخواد که به اونجا بیاد چون تو موقعیت بدی گیر کرده وزینب وفاتح هم زود خودشونو به اونجا میرسونن ومقدس اسم آرتان میاره وزینب هم با یه نگاه سنگینی به دوستش نگاه میکنه وفکر میکنه اون همه چیزو به مقدس گفته.
پایان قسمت 4
 
 

 

 
منبع : mozhganfilm6.persianblog.ir
مطالب مرتبط :

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.