7813
محل تبلیغ شما
7813
محل تبلیغ شما

عکس های جدید فریحا و امیر

خلاصه های سریال فریحا

امیر و فریحا صبح با هم بیدار میشن و رابطه شون خوب شد.وصبح هم با هم صبحانه میخورن که امیر میگه این اولین باری هست که با خوشحالی با هم صبحونه میخوریم.فریحا:منم دلم میخواد همه روز های زندگیمون اینجوری باشه ولی میترسم که باز اون اتفاق بیوفته ولی امیر میگه نترس و من کنارتم بعد هم فریحا رو میبره دانشگاه و خودش میره کلوپ.وقتی میره اجه اونجا منتظره و باهم داخل میشن و پیش احسان(مدیر کلوپ)میرن،اجه هم میگه میدونم از اومدنم راضی نیستید ولی من به خواسته امیر اینجام و اگه شما قبول کنید تمام تلاشم رو میکنم و احسان هم قبول میکنه.گلسوم خونه رضا هست و خدیجه هم در حال اماده کردن غذاست وازاینکه پسرش میخواد بیاد خیلی خوشحاله.گلسوم بعد از حرف کورای که به اون گفته میخواد تلاق بگیره بسیار اشفته هست و طاقت نمیاره و به مادرش میگه که کورای میخواد منو تلاق بده.و خدیجه هم بسیار متعجب است و گریه میکند که دخترم بدبخت شد و پسرم داره میاد و من خیلی خوشحال بودم ولی الان باید چی کار کنم.که گلسوم مادرش رو دلداری میده و سحر هم میگه تو به جریان رو بگو و من هم براش یه چاره ای پیدا میکنم،که گلسوم میگوید من نیازی به راهنمایی تو ندارم و فکرهایت را برای خودت نگه دار.لارا به خانه بلونت میرود و بلونت هم از اینکه لارا با یک جارو به خانه او امده تعجب کرده که لارا میگوید وقتی ان روز شکر(گربه لارا)را به تو دادم  و تو گفتی که تمام خانه را کثیف کرده و من حالا میخواهم این جا را تمیز کنم،بلونت به لارا میگوید که تو هیچ کاری را خوب انجام نمیدهی ولی تمیز کردن خیلی به تو میاید.لونت هم میاید ولی او لارا را نمیشناسد،لارا هم میگوید برای تمیز کردن امده و تازه کمی هم ورزش میکنم،لارا در حال تپیز کردن است که دستبند صنم را پیدا میکند و به بلونت میگوید دستبند رو خودت بهش میدی یا این اخرین قرارت بود،که لونت دستبند را میگیرد و به خانه صنم میرود و با عصبانیت میگوید من به تو بارها گفتم که بلونت بچه است ولی تو اهمیتی ندادی،صنم هم میگوید حتما دستبندم اتفاقی افتاده و من متوجه نشدم.ثنم و جانسو به ارامگاه مادر و پدر جانسو میروند. هانده و فریحا روی حیاط نشسته اند که فریحا میگوید من میدانستم که تو از اول به امیر احساس داری ولی نترسیدم من از جانسو و رویا هم نترسیدم چون میدونستم اونا برای امید اهمیتی ندارند ولی حس میکنم از اجه میترسم چون امیر با اون خوشحاله و اون ها دارن باهم کار میکنن و الان که داخل کارشون مشکل دارن ،باهم مبارزه میکنن.اکورای میاد پیس امی و جریان تلاق رو بهش میگه و امیر هم میگه به هانده گفتی؟کورای میگه نگفتم و نمیگم.امیر:حالا که داری جدا میشی بدتی چی نمیخوای با اون باشی ؟کورای:فکر گردی میرم میگم هانده من دارم جدا میشم تو هم برگرد بیا پیسم و اونم قبولمیکنه.که اجه میاد و میگه خبر نگارها اومدن و امیر و اجه هم با هاشون حرف میزنن و میگن کار رو دوباره شروع میکنن.اکیف برادر گلسوم میرسه و بارای همه کادو اورده که خدیجه میگه نیازی نبوده و چرا زحمت کشیدی که سحر میگه ما معمولا به هم کادو نمیدیم.گلسوم کا خیلی ناراحته و حواسش به اکیف نیست که اکیف میگه نکنه خوشت نیومد که گلسوم هم میگه نه و خیلی خوش امد که اکیف میگه دامادها(کورای و امیر)کجان کهوسحر بهونه در میاره و میگه نیستن.گلسوم به دیدن فریحاومیره ولی فریحا نیست که لادا رو میبینه و با اون حرف میزنه .گلسوم میره خونه فریحا تا باهاش حرف بزنه ولی اون نیست و اونجا لارا رو میبینه و با لارا حرف میزنه. بعد دانشگاه فریحا میره خونه گلسوم و گلسوم هم میگه که من فقط به تو حسادت کردم که با هانده هستی و من رو فراموش کردی و همینطور که میخواستم تو هم منو درک کنی که فریحا میگه تو با هانده فرق داری و من تو رو خیلی دوست دارم و منم همون گلسوم مهربون اولی رو میخوام. شب گلسوم به کورای میگهکه فقط یه خواسته دارم که فرداشب بیای خونه مامانم چون اکیف امده  وانم خیلی بد اخلاق هست و اگه جریان رو بفهمه برای من و مادرم خیلی بد میشه و بیشتر از چند روز نمیمونه و برمیگرده که کورای هم با اجبار قبول میکنه.شب صنم به خودش میرسه و خونه بلونت میره و شب رو با اون میگذرونه و به بلونت میگه لونت نمیاد؟که بلونت میگه نگران نباش اون کار داشت و تا صبح نمیاد که صنم هم میگه تا صبح خیلی وقت هست.صبح لونت صنم رو میبینه که از خونه اونا بیرکن میاد و میره داخل که داخل اتاق بلونت شیشه های شراب رو میبینه که کنار تخت هستند و با عصبانیت دنبال صنم میگرده ولی صنم رفته.سب فریحا و امیر با استرس به خونه رضا میرن و فریحا هم دست بوسی میکنه ولی برای امیر که اولین بارش هست کمی عجیب بود ولی به خاطر فریحا اونم دست رضا و خدیجه رو میبوسه.سحر به اکیف میگه که کادو فریحا رو  از اتاق بیارم.که فریحا میگه خودم میرم که میره اتاق قبلی خودش و یاد خاطراتش میوفته و عروسکش رو میبینه و یادش میاد که جانسو اونو دور انداخته و فریحا برداشته.امیر هم دنبال فریحا میره و اکیف هم میگه خیلی خوب هوای زنش رو داره که همون موقع کوارای و گلسوم هممیرسن و کورای خیلی عصبیه.سر میز شام اکیف میگه دخترامون رو دو دستی تقدیم کردیم ولی شما دو تا دوست(کورای و امیر)نه نامزد کردین و نه عقد کردین و به خصوص نگاه له فریحا و امیر میکنه و میگه یکی تون پسر نماینده مجلس و اون یکی هم تمام ترکیه فامیلش رو میشناسن ولی حتما بای خانواده هاتون رو هم ببینیم کههمه مخصوصا گلسوم و فریحا متعجب اند و نمیدونن که چی بگن که گلسوم میگه خونواده کورای انکارا هستنو فریحا هم میگه خانواده امیر هم سرشون شلوغه و وقت ندارن.بعد اکیف میگه من میخوام شما خوشبخت باشید و بهتره که صاحب بچه بشین،که سحر مبگه البته گلس م باید قبل تلاق بچه دار بشه که همه چپ چپ سحر رو نگاه میکنن که سحر هم میگه وای حرف بدی زدم،ببخشی از دهنم پرید.که اکیف با عصبانیت میگه اینجا چه خبره.خدیجه سعی میکنه که بپیچونه ولی اکیف باور نمیکنه.که کورای به سحر میگه تو خجالت نمیکشی،گلسوم ر  گول زدی و نقشه دزدی رو کشیدی،بگو به غیر از وسایل خونه چیز دیگه ای هم برداشتی؟که محمد میگه تو چی داری میگی و کورای هم میگه از زنت بپرس و بعد امیر کورای رو میبره بیرون و گلسوم و فریحا هم میرن.امیر و فریحا میرن خونه که فریحا میگه بعد چند ماه رفتم خونه بابام و سر یه سفره نشیتم ولی ببین چی شد که امیر فریحا رو دلداری میده و فریحا میگه ازت ممنونم که اومدی و مثل من رفتار کردی و امیر هم میگه این خوبه که حداقل به کسی که دوسش دارم نزدیک میشم.محمد با سحر دعوا میکنه و محمد که چرا اونکارو کردی و سحر میگه برای اینکه زندگیشون رو نجات بدم تازه وسایل رو هم به یه ادم فقیر دادم.که اکیف میگه مامان تو میدونستی و سرش داد میزنه و خدیجه هم گریه میکنه و رضا میگه بسه گناه خدیجه چیه و دیگه تمومش کنصبح فریحا میره پایین که احوال پرسی کنه که رضا رو دم در میبینه میگه اومدم تا شما و عمه رو ببینم که رضامیگه عمه ات الان عصبانی هست تو برو و با گلسوم حرف بزن و ببین قیمت اون وسایل ها چند بوده تا پرداخت کنیمو فریحا هم میره بالا و خیلی خوشحاله که امیر هم رضا رو میبینه و سلام میکنه. و بعد امیر فریحا ر  میبده دانشگاه و میگه امروز جلسه دارم و ممکنه دیر کنم،که فربحا میگه همیشه اینطور قراره باشه که امیر میگه نه فقط تا وقتی که اوضاع کلوپ درست شه که فریحا میگه اجه هم هست که امیر میگه اره ولی مهم نیست.گلسوم خونه مادرش هست واکیف میگه خوشحال بودم که خواهرم خوشبخته ولی ببین حالا میخواد جدا بشن.وبعد به مادرش میگه فقط ت خوش بود که دست دخترت رو دادی بهش،میدونی چون مردی بالای سرتون نبود فکر کرده بی کس و کاره به خاطر این بود.که گلسوم میگه اینطور نیست،اکیف:خوب حتما باهات بوده و الان خسته شده و میخواد ازت جدا بشه ولی من باید باهاش حرف بزنم.گلسوم:اون نظرش عوض نمیشه و ما تصمیم خودمونرو گرفتیم و میخوایم جدا بشیم.لارا خونه جانسو هست و لارا میگه منفکر میکنم صنم داره یه کارایی میکنه.جانسو:بهتره کاری به اون نداشته باشیم.لارا:تو از اون میترسی؟جانسو میگه تو یه خانواده داری و منو درک نمیکنی.کورای با تلفن داره درمورد تلاق با وکیل حرف میرنه که هانده میشنوه و بعد از قطع شدن تلفن هانده به کورای میگه پس بالاخره داری جدا میشی؟که کورای میگه به تو ربطی نداره .که کمی با هانده بحث میکنه و میره که هانده اونجا وایساده و فریحا میادپیشش و هانده گریه میکنه و اونو بغل میکنه و کمی با هم حرف میزنن و فریحا میگه ببینکورای داره جدا میشه چون دوست داره و حالا هم نوبت تو هست که دست از لجبازی برداری.هانده میگه فکر کنم رابطه تو با امیر خوب شده؟که فریحا میگه اره ولی الان دوست داشتم که ببینمش ولی رفته کلوپ و جلسه داشتن.هانده:اجه هم بود؟فریحا:اره ولی من به اجه کاری ندارم،که هانده میگه پس پاشو بریم کلوپ که امیر رو ببینیم اول فریحا قبول نمیکنه ولی هانده اصرار میکنه و قبول میکنه که برن.هانده و فریحا تو راه هستن که فریحا میگه بهتره برگردیم،که هانده میگه تو فکر میکنی که امیر بهت شک میکنه؟فریحا:نه موضوع این نیست.امیر میره کلوپ ولی اجه نیست که میره دنبالش و ادرسش رو از محمد میپرسه و محمد میگه پس منم باید بیام و امیر قبول میکنه و با محمد میره خونه اجه.به امیربه اجه زنگ میزنه و میگه من در خونه ام و در رو باز کن که اجه میگه میخوام تنها باشم و از اینجا برو.امیر هم میگه تا نیای نمیرم و اجه هم مجبورمیشه بیاد ولی عینک میزنه( چون یاووز کتکش زده و زیر چشمش کبود شده و نمیخواد امیر ببینه)ولی امر عینک رو در میاره و بهش میگه باد شکایت کنی که اجه قبول نمیکنه و امیر میره.اجه هم میره تو کلوپ و تو اینه نگاه میکنه وبه محمد میگه کبودی زیر چشمم بهتره؟که محمد میگه از اون موقع بهتره و اجه میگه تو ازمن بدت میاد؟محمد:نه برای چی؟اجه:چون من دوست دختر سابق شوهر خواهرتم و اسمشم روی تنمه این اذیتت نمیکنه؟محمد:ببینین من شما رو درست نمیشناسیم و اون اسم رو تنت هم مهم نیست و من کاری به شماندارم تا وقتی که خواهرم رو ناراحت نکنی.فریحا و هانده تو کلوپ اند که امیر میاد و میگه میخواستید سوپرایزم کنید؟که هانده میگه امدیم ببینیمت اخه فریحا میخواست و منم گفتم حتما تو هم خوشحال میشی،که امیر میگه میخواید چیزی بخورید؟که فریحا میگه نه و امیر میگه بعدا با هم حرف میزنیم.  بابای امیر با یاوز دست به یکی می کنه اما یاوز از قصد کلی مواد در کلوپ امیر می زاره امیر می ره سراغ فریحا می گه بیا با هم بریم تعطیلات اما در میان راه پلیس جلوش را می گیره بابای امیر صدای یاوز را ضبط می کنه و بعد می گه باید امیر ازاد بشه که یاوز یکی از افرادش را می فرسته جرم را گردن می گیره بعد به امیر زنگ میزنه که بیا کارت دارم و وقتی امیر می ره صحبت های پدرش را با یااوز می شنوه و قاطی می کنه. هانده هم می فهمه که صنم می ره با بولنت تا لونت را تحت فشار بزاره و بعدا می ره تهدیدش می کنه و عکس های روی کشتی لونت و صنم را رو می کنه و می گه من این عکس ها را برای شوهرت فرستادم و اگر نمی خوای رو کنم که تو قرص های دخترت را از قصد نمی دادی خودت و اون دختر روانی باید از اینجا برید و کسایی که دوست دارم را تنها بزارید

منبع : mozhganfilm6.persianblog.ir

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.